همینطور که از خونه بیرون میومد یقشو درست کرد
درسته تو شرکت آدم جدی و خشکی بود و کسی جرعت نداشت حتی تو چشماش نگاه کنه ولی تو خونه یه آدمه دیگه بود و فقط دوستا و خانوادش میدونستن بک تو زندگی شخصیش آدمه شلخته ایه
سوار ماشینش شد و به سمت شرکت حرکت کرد تو مسیر به سهون زنگ زد_سهون فقط خفه شو و قر نزن دارم میام فقط بگو چقد دیگه میرسن؟؟
_سلام عرض شد جنابه بیون خوبه خودت میدونی چه گندی زدی تا نیم ساعت دیگه جلسه شروع میشه و اگه نمیخای برینی به این جلسه ی مهم یکم کونتو تکون بده و سریعتر بیا
بدون خداحافظی گوشیو قطع کرد و میدونست سهون داره فحشش میده
پاشو رو پدال گاز گزاشت و سرعتشو بیشتر کرد
امروز یه جلسه با یه شرکت مهم داشت و اگر این معامله اوکی میشد سوده زیادی میکردوقتی رسید ب شرکت بی توجه به سهون به سمت اتاقش راه افتاد درو باز کرد و روی صندلیش نشست همون لحظه سهون بدون در زدن وارد شد و شروع کرد
_ببین بکهیون این جلسه واسه شرکت خیلی مهمه ولطفا
با نگاهی ک بکهیون بهش انداخت ادامه حرفشو نزد
_سهون میشه فقط یکم توضیح بدی راجب جلسه؟؟
_خب ببین این شرکت یکی از معروفترین شرکتایه کره ست و خیلی واسم جالبه که اومدن سمت شرکت ما حالا بگزریم مدیرش مثل خودت یا شاید خیلی سرد تر از خودته ولی بک واسه یبارم که شده لجبازیتو بزار کنار چون من وقتی دیدمش فهمیدم آدمی نیست که با هر حرف و لجبازی ای کنار بیاد و از اونجایی ک شرکتش معروفتره مطمئن باش بهت باج نمیده تا اینجاشو فهمیدی دیگه؟؟
_ادامه بده
_فقط اینو بهت میگم که اگر این شراکت بهم بخوره به هردلیلی اونی که بیشترین ضررو میکنه ماییم و بازم تاکید میکنم بکهیون با مدیرش کله نشو باشه؟
_میتونی بری
سهون بلند شد و رفت سمت در ولی با صدای بکهیون مکث کرد
_اسم مدیرش؟
**پارک چانیول
و از اتاق رفت بیرون
کمتر از پنج دقیقه تا شروع جلسه مونده بود و بکهیون داشت فکر میکرد واقعا با این مشخصاتی ک منیجرش از اون آدم داده میتونه باهاش کنار بیاد یا نه ولی هرچی تو ذهنش اومدو کنار زد چون درهرصورت باید باهاش کنار میومد حداقل بخاطر شرکتش
تو همین فکر بود که با صدای در به خودش اومد و از جاش پاشد و سمت اتاق جلسه حرکت کرد
همون لحظه با یه آدم قدبلند با دونفر کنارش مواجه شد که وقتی سهون گفت اون آدم پارک چانیوله یکم بیشتر بهش دقت کرد قدش خیلی بلند بود سمتش رفت و دستشو به سمتش گرفت
_بیون بکهیون هستممرد قد بلند دستشو کمی فشرد و اضافه کرد
_پارک چانیولسهون راهنماییشون کرد و وارد اتاق جلسه شدن
همونطور که داشتن شرایطو میگفتن بکهیون به چانیول دقت کرد چهره یه جذابی داشت و قدشم تو جذابیتش تاثیره زیادی داشت گوشاش بلبلی بود و بک وقتی نگاهشون میکرد یه نیشخند محو زد ولی با صدایه منیجر چانیول به خودش اومد
_این شرایطه ما بود
YOU ARE READING
《 with you 》
Fanfictionبکهیون رئیسه لجباز و سرده شرکت آدمه شلخته ای که زندگیو جدی نمیگیره وارد شراکتی با شرکته معروفه پارک چانیول میشه چانیولی که صدبرابر بدتر از بکهیونه چی میشه اگه شراکتشون ازینا پیچیده تر بشه میتونن واسه هم تغییر کنن؟ یا همونطور که هستن همو میپذیرن؟ 🪐...