سرش تو لبتاپش بود که کسی در اتاقشو زد اجازه داد و با دیدن اون شخص از جاش بلند شد و سمتش رفت
_خوش اومدی چن
همدیگرو بغل کوتاهی کردن نشستن
_چخبر بکهیون همچی خوبه؟
بک نیشخندی زد و شروع کرد به حرف زدن
_از شراکت جدیدم خبر داری؟
_اگه منظورت با شرکته پارکه آره خبر دارم سهون همچیو واسم تعریف کرد
_ماجرای امروزم گفت؟
_آره و اگر فک میکنی من عصبی یا ناراحتم از برخورد اون مدیره که اسمش چی بود؟؟ چانیول درسته؟؟
بک با تعجب سرشو به نشونه تایید تکون داد تا چن ادامه حرفشو بزنه
_خب بنظرم رفتارش واسه روز اول درست نبوده ولی درکل مثل اینکه از اول خواسته تحکم و جدیتش تو کارو نشونت بده و بنظرم اونم راجب تو تحقیق کرده و روشه برخورد باهات دستش اومده
_چن میشه یکم فقط یکما یکم یجا حداقل طرف من باشی؟؟
_ببین بک اصلا مسئله طرفداری و این چیزا نیست اگر باشه اول از هرچیزی تو دوسته منی و من تورو نمیفروشم خب؟ ولی میخوام بدونی که نباید وا بدی
_چرا تو و سهون فک میکنید من وا میدم؟؟چرا هی شل نکن وا نده اینجوری کن اونجوری کن راه انداختین؟
بکهیون کلافه بود و حوصله نصیحت نداشت و حالا چن جلوش نشسته بود دوسته مهربونش که هیچوقت دست از نصیحت کردنش برنداشته و نمیداره الان بشدت رو عصابه بکهیون بود
_بک جنبه داشته باش ما هرچی میگیم بخاطر خودته نمیخوایم آتو بدی دسته اون آدم میفهمی؟
چن با جدیت گفت و به بکهیون زل زد
بک سرشو بالا اورد و مستقیم توچشاش نگاه کرد ولی نگاهش از قبل آرومتر شده بود_چرا انقد بزرگش میکنید؟
_چون بزرگ هست
_من آدمی نیستم که وا بدم چن جلوی بزرگتر از پارک چانیولش وا ندادم اونوقت فکر میکنی با یه برخورده یساعته من حالت مظلوم میگیرم و سرمو جلوی اون پارکه عوضی خم میکنم؟؟ اگه واقعا همچین فکری کردین پس هنوز خوب منو نشناختید
_بکهیون من تورو بهتر از خودت میشناسم واسه همینم بزار اینبار منظورمو روشن تر از قبل بهت بگم تو نباید دیگه آتویی دستش بدی که با اون سرزنشت کنه اوکی؟ نباید بهونه واسه بحث دستش بدی بکهیون چون خودتم خوب میدونی که وقتی حرف زور بهت بزنن لجبازیت گل میکنه ولی الان تو این شرایط و اینبار واقعا وقته لج و لجبازیه تو با مدیر یه شرکت معروف نیست که از قضا همون مدیر با قرارداده تخمی ای که جلوش گزاشتید که نمیدونم کی نوشته و از کجا اوردینش حق فسخ قرارداد رو داره و اونی ک باید اندازه کل دار و ندارش قرامت بده ماییم
پس کاری نکن که لج کنه و مجبور شی سرتو جلوش خم کنی فهمیدی؟؟
BINABASA MO ANG
《 with you 》
Fanfictionبکهیون رئیسه لجباز و سرده شرکت آدمه شلخته ای که زندگیو جدی نمیگیره وارد شراکتی با شرکته معروفه پارک چانیول میشه چانیولی که صدبرابر بدتر از بکهیونه چی میشه اگه شراکتشون ازینا پیچیده تر بشه میتونن واسه هم تغییر کنن؟ یا همونطور که هستن همو میپذیرن؟ 🪐...