Fire Victim Part 4

416 70 23
                                    

میو:

برده تربیت شده ایی بود انگار که قبلا زیر دست بهترین ارباب تعلیم دیده ولی گفت که سابقه نداره...؟!
سیگارمو روشن کردم تو تاریکی زل زدم به پسرک ضعیفی که بخاطر پدرش حاضر بود همچین کاری و بکنه..
نگاهم به سمت قطره های خونی که روی سرامیک ریخته شده بود افتاد
لعنتی اصلا حواسم نبود که سرش شکسته
به گالف نگاه کردم که بی جون افتاده بود.
از کافه زدم بیرون لئو جلوی در وایساده بود
+پسره  رو جم و جور کن بیارش عمارت
_چشم قربان
سوار ماشین شدم به سمت شرکت راه افتادم
گالف:
چشمامو به سختی باز کردم همه جا تاریک بود اینجا کجاست دیگه؟
آخرین بار کجا بودم؟
بعد از چند مین فکر کردن فهمیدم که توی کافه سرم خورد دیوار و بیهوش شدم
خاستم دستمو تکون بدم که نتونستم بسته شده بودم به تخت شروع کردم به تکون دادن خودم و جیغ و داد کردن
_اینجا کسی نیست؟؟یکی بیاد منو ازاد کنه
یهو در باز شد و نور زیادی چشممو زد سریع چشممو بستم
آروم آروم پلک هامو باز کردم زوم شدم روی  یک جفت کفش براق مشکی ، شلوار مشکی ، پیرهن سفید همین جوری داشتم میرفتم بالا که زوم شدم توی چشماش یک باره به خودم لرزیدم
فک کنم ترسمو فهمید که آروم طوری که بشنوم گفت مونده که بترسی تازه اول راهی..
به سمت کمد گوشه اتاق رفت با یک شلاق چرم اصل برگشت دسته شلاق برق میزد
شلاق روی تنم به حرکت در می اورد و گاهی توی هوا تکونش میداد که صداش رعشه به تنم مینداخت.
+ بشمُر..!
با اولین ضربه که روی رونم زد اشک توی چشمام به جوش اومد و سرازیر شد جاش میسوخت
ضربه بعدی روی سینه هام فرود اومدو همینطور جا جای بدنم رو نشونه میگرفت
_یک
_دو
_و...
ضربه آخر که زد به زور لب زدم پنجاه و چشمام روی هم فرود اومد کل بدنم درد میکرد اینقد جیغ کشیده بودم که گلوم میسوخت فکر میکردم که ولم کرده ولی با احساس داغی یک چیز روی پوستم و بوی سوختگی گوشت جیغی کشیدم که به گمانم فلک را هم لرزاند....
سوم شخص :
صدای جیغ های پی در پی پسرک کل عمارت را در بر گرفته بود ولی تازه سادیسم میو بیدار شده بود...
هیچ آینده خوبی در انتظار آن برده کوچولو نبود.
با بی رحمی تمام شلاق را بلند می کرد و ضربه میزد . گالف نمی‌دونست  که با جیغ هایی که میکشد میو رو جری تر می کند ..
چند ثانیه نگذشته بود که یک تکه آهن داغ به نام خودش "ارباب میو"  زیر شکمش فشار داد و پسرک برای بار هزارم به بخت بدش لعنت فرستاد ؛ کاش قربانی جان پدرش نمی شد محکم تکه آهن چسبیده به پوست پسرک را جدا کرد در همان لحظه سرم سدیم کلرید روی کل بدنش خالی کرد گالف بی حال افتاده بود حتی یک ناله هم از دهانش خارج نشد ولی از درون سوخت از درون فریادی کشید به بلندای سکوت..
صندلی قدیمی که گوشه اتاق بود نزدیک تر کشید و روش نشست همزمان که سیگاری روی لبش میذاشت یه پاشو روی پای دیگش انداخت ، فندک زیر سیگار گرفت
+نکنه پشیمون شدی؟
زوم شد روی صورت زیبا و شکلاتیش که قطره های اشک روش خشک شده بود
میتونست از این اتاق سالم بره بیرون؟
ممکن بود بهش رحم کنه؟
+حرف نزدنت رو نادیده میگیرم!
+برای بازی جدید آماده ایی ؟هوم؟
چاقو جیبی که روی میز بود و برداشت . سمت تخت اومد بالا سرش ایستاد گالف تمام التماس رو توی چشماش ریخته بود و از هق هق زیاد نمی تونست حرف بزنه یک دستشو کنار سر پسرک گذاشت با دست دیگش چاقو رو کنار سینه اش نگه داشت و کمی فشار داد رده های شلاق هنوز روی پوست شکلاتیش مونده بود و پوستش پارگی داده بود .
پک عمیقی به سیگارش زد دودشو تو صورت پسرک خالی کرد سیگار و برداشت روی سر شونه اش خاموش کرد
نوک تیز چاقو رو بیشتر فشار داد . خون بیرون زد.سر پسرک با دستاش بالا گرفت تا بهتر بتونه ببینه . تا بیشتر بترسه!
+اگه تکون بخوری ممکن چاقو سینتو قطع کن. پس آروم بگیر
چه درخواست سختی وقتی کل بدنت پر از زخم های ریز و درشته خون از تنت فواره میزنه و انتظار دارن که آروم باشی...
میو :
بدنش به شدت میلرزید وسط صدای بهم خوردن دندون هاش شنیدم که زیر لب گفت:بیماری...ق..قلبی...دارم
یهو سرشو ول کردم محکم خورد روی تخت بلند شدم بالا سرش ایستادم برای بار دوم بی هوش شده بود...
با فندک سیگارمو روشن کردم.
به صورتش نگاه کردم
میتونستم احساسش کنم چقد پاک شاید هم زیادی مظلوم
شروع کردم به عربده کشیدن و بلند بلند قهقه زدن فریاد کشیدم
یکی باید منو تحمل کنه!
یهو سکوت کردم.
به دستام نگاه کردم خون بود توی دهنم کردم مکش زدم مزه شور و ناب....

Fire Victim (COMPLETED) 🔥Donde viven las historias. Descúbrelo ahora