Fire Victim Part 7

319 50 15
                                    

بچه هاااا سلااااام دلم نیومد آپ نکنم 🙂
این پارت یکم خشن و دردناکه اگه جنبه و تحمل ندارید نخونید
منتظر نظرای قشنگتونم 🙂❤️

گالف:
توی اتاقم نشسته بودم و به اتفاق های امروز فکر میکردم خیلی چیز ها رو تونستم از جنی یاد بگیرم به راستی که مربی خوبی بود خیلی زود باهاش ارتباط برقرار کردم
روحیه مهربون ولی جدی داشت وقتی توی نقش مربی بودنش فرو می رفت واقعا ازش میترسیدم اون اخم روی پیشونیش و چشمای نافذش وادارم میکرد که ازش اطاعت کنم..

در اتاق زده شد و بعدش میو اومد داخل اتاق و منو برانداز می‌کرد صدای نفسای سنگینش منو میترسوند نمیدونم برای چی اومده بود توی اتاق منو برد جلوی آینه قدی با دستاش دو طرف شونمو گرفت و از بالا تا پایین نوازش وار دست می‌کشید قلقلکی نیستم اما حس دستاش رو بدنم یه حس مور مور شدن بهم میده غرق آرامش شده بودم که یهو لباسمو توی تنم پاره کرد بعدش شلوارمو تو یه حرکت از پام درآورد فقط باکسرم پام بود اومد روبروم و جلوم زانو زد من که از ترس داشتم میلرزیدم و چشمامو بسته بودم منتظر حرکت بعدیش بودم که اتفاقی نیفتاد آروم آروم چشمامو باز کردم ب صحنه ی روبروم زل زدم ارباب میو جلوی من زانو زده بود؟؟ این کار چه معنی داشت بهش اطمینان نداشتم چون اون هنوز هم همون ارباب خشنه دستاشو یواش یواش روی پام بالا و پایین می‌کشید و تا رون پام ادامه داشت انصافا حس لذت داشت به ترس پیروز میشد دست از کارش کشید باکسرمو از پام درآورد

مسخ شده بودم و قدرت هیچ حرکتیو نداشتم آره دیگه تسلیم شده بودم دیکمو تو دست پر رگش گرفت و پمپش می‌کرد دیگه تحمل نداشتم نمیخاستمم جلوش موضع ضعف باشم لب پایینمو گاز گرفتم ناله هام به گوشش نرسه ولی ضربان قلبم چی جوری بود که فکر کنم تا پایین میرفت بلند شد همونطور که دیکم اسیر دستاش بود منو به دیوار چسبوند با اون یکی دستش رو لبم دست کشید که باعث شد لبم نیمه باز بشه و ناله ی آرومم آزاد صورتشو برد سمت گوشم یه گاز ریز از لاله ی گوشم گرفت و در گوشم زمزمه وار گفت ناله هاتو برای ددی آزاد کن
چی؟؟ این مسته یا چی؟؟ یبار اربای سختگیر یه بار برای رفع نیازش ددی دیگه اشکم داشت درمیومد چشمامو محکم روی هم فشار دادم قطره اشکی از گوشه چشمم گونمو خیس کرد داشتم عذاب میکشیدم چیشد که به این روز افتادم دستای ضعیفم که هیچ قدرتی در برابر اون نداشتم روی سینش گذاشتم سعی کردم از خودم دورش کنم دیگه تحمل این فضارو نداشتم دوباره حالتش تغییر کرد با غرش و تهدید وار گفت خودت خاستی قبلا بهت نگفتم ولی الان میگم از من دوری نکن برات عواقب داره

سمت کمد لباس ها رفت اولین چیزی که نظرشو جلب کرد یک دست لباس چرم براق مشکی رنگ بود اندامم رو به خوبی به نمایش میزاشت جلوی آیینه بردتم به خودم نگاه کردم با زدن رژ قرمز رنگ به لبام همه چیز تکمیل شد نگاهش تحسین داشت اما قبلش هم اون ویبراتور لعنتی رو گذاشت داخلم خیلی دردناک بدون هیچ رحمی
از در رفتیم بیرون به این عمارت سیاه رنگ عادت کرده بودم به ادم هاش به همه چی حتی شکنجه هایی که میشدم..

Fire Victim (COMPLETED) 🔥Donde viven las historias. Descúbrelo ahora