3

231 66 18
                                    

P.3

ملکه به ناله های بلند پسرش از پشت در گوش میداد
اولین دوره هیت رو باید بدون دارو و بدون کسی که نیازش ‌رو برطرف کنه بگزونه ‌و ‌این دل ملکه رو به درد میاور که پسر کوچولوش داره درد میکشه
و‌البته که دلش هم برای سرنوشتی که پسرش داشت اتیش گرفته بود

نباید اون حرفا واقعی میشدن
نباید میزاشت یونگی رو از دست بده

باید از پسرش که یادگاری جفتش نامجون بود محافظت میکرد اون مثلا ملکه بود و باید محافظت میکرد

چشماش رو بست و دوباره ناله های یونگی رو شنید

چشماش رو باز کرد و دوباره بست
سعی کرد دوباره برگرده به زمان گذشته
تا دوباره گذشته رو جلوی صورتش ببینه
زمانی که شاد بود از و‌جود یونگی و الفاش نامجون

همیشه احساس نگاه های سنگی روی خودشون رو داشت
و کم کم متوجه شد اون نگاه ها از طرف جینه

پسرعموش عجیب شده بود
نتها که دیگه باهاش مهربودن نبود بعضی وقتا هم مثل دشمن خونی اون‌میشد
و یونجی میخواست بدونه چه بلایی سر اون آماده که داره باهاش این رفتارو میکنه

جین حتی عجیب تر از قبل شده بود
اینکه یونجی میتونست از روی ‌اون ‌رایحه خیلی کمی از خون‌ رو حس کنه

رایحه خون...

هیچ گرگینه ای رایحه خونی نداشت جز خوناشام ها که کسی نمیتونست تشخصش بده
و باعث میشد خوناشام ها بتونن راحت به سرزمینشون برن و بینشون جاسوسی کنن
و این فقط یک معنی داشت
پسر عموش بهشون خیانت میکرد
اونم به خوناشام ها که منتظر بودن امگاها رو نابود کنن و بتونن با الفاها قدرت رو به دست بگیرن
اما سوکجین قرار بود پادشاه این قلمرو بشه
نمیتونست خیانت کنه
شایدهم میتونست
یک بار وقتی جین از قصر خارج شد یونجی هم همراهش به بیرون قصر رفت تا بفهمه اون داره چیکار میکنه

کم کم همرا جین وارد چنگ شد و پشت یکی از درخت ها انتظار میکشید تا کسی که قراره به ملاقات جین بیاد رو پیدا کنه

مدتی بعد یک پسر جون رو‌کنار جین دید
پسر خیلی جون به نظر میرسید مثلا 17 ساله
و صورت کاملا بی خطر و مثل خرگوشی داشت که یونجی با خودش گفت اون نمیتونه یه الفا باشه بخاطر

1 رایحه گرگینه ای نداشتن بود
2 صورتش

و اخرین دلیل

3 اون یه خوناشامه

این‌ رو‌ زمانی فهمید که اون پسر صورتش‌تقیر کرد و‌دندون هاشو بیرون کشید و‌باعث لرزش جین شد

و این یک خبر رو برای یونجی داشت
اون باید جفت جین باشه
اما جین کسی نبود که بخاطر جفت خوناشامش بزنه زیر خوانوادش پس با غرور ایستاد تا پس زده شدن اون خوناشام رو شاهد باشه
ولی در کمال تهجب جین صورت اون پسر رو به گردنش‌نزدیک کرد تا زودتر مارک بشه
و اون اتفاق لعنتی افتاد

blood in snowWhere stories live. Discover now