۹. اسراری که فاش میشن!

1.5K 413 47
                                    

ترجمه‌ی تحت اللفظی اسم این پارت میشه:«گربه از تو کیف اومد بیرون»، ولی معنیش همون چیزی میشه که نوشتم، نویسنده واسه اسامی اکثر پارت‌ها با "گربه" بازی کرده.
*

در حقیقت این ترسناک بود که...جونگ‌کوک چقدرررر عادی و نرمال به نظر می‌رسید.

آلتر ایگوی به شدت از خود راضی جونگ‌کوک، به لطف اون معجون از وجودش بیرون کشیده شده و تو روز روشن به معرض نمایش دراومده بود، و این قد فاک مزخرف بود.

تا یه دقیقه پیش تک تک ماهیچه‌های بدن جونگ‌کوک سفت و منقبض بود، چون با آخرین توانش داشت علیه اون قلاده‌ها می‌جنگید، اون روی سگش (بانیش؟) بالا اومده بود، نگاهش رو مرتب رو چیزای موجود توی اون اتاق به گردش درمی‌آورد چون نمی‌تونست رو یه چیز خاص تمرکز کنه. البته تهیونگ هم سرزنشش نمی‌کرد، خودشم اگه به یه قسمتی از آپارتمان نئونیش بیش از حد نگاه میکرد، قطعا توهم می‌زد.

اما الان، جونگ‌کوک دقیقا شبیه همون پسری شده بود که تهیونگ عادت داشت بعد از کلاس ملاقاتش کنه. خونسرد، با پاهای باز به پشتی صندلیش لم داده بود چون از کمر به پایین درکی راجع به فضای شخصی نداشت، چیزی‌ که مشکلی‌ از بابتش وجود نداشت چون تهیونگ هم از کمر به بالا از همین درک بویی نبرده بود. اگه اون پسر یه گند‌خورده‌ی توهمی وسط یه گند بزرگ‌تر نبود، تهیونگ به راحتی تصور می‌کرد این همون جونگ‌کوکیه که عادت داره همین‌شکلی‌ بهش نیشخند بزنه، و با چاپ‌استیکاش بهش اشاره بده تا بره بشینه کنارش، همون جونگ‌کوکی که وقتی تهیونگ بهش میگفت با اون دوتا چوب فقط غذاشو بخوره و اینقدر تکون تکونش نده تا نره تو چشم تهیونگ، تهدیدش می‌کرد که اصلا دیگه نمی‌خوره.

جونگ‌کوک قلابی-نرمال به آرومی نگاه خیره‌ی تهیونگ رو جواب می‌داد، با سرعت برق و باد رنگ عوض کرده بود، و تهیونگ رو به مبارزه می‌طلبید.

تهیونگ با اضطراب لبهاشو لیسید:«رنگ‌های مورد علاقه؟»

«رنگ‌ها...قرمز و سیاه.»

«هیونگ مورد علاقه؟»

«تو که نیستی~»

تهیونگ اخم کرد:«از روش رد میشیم.»

«بعد فارغ‌التحصیلی می‌خوای چیکار کنی؟»

«به عنوان مربی رقص به یه استودیو ملحق بشم و یه سری شغل‌های دیگه رو هم امتحان بکنم، بعدش وقتی به اندازه‌ی کافی پول جمع کردم استودیوی خودمو باز می‌کنم، مشخصا این کلی زمان می‌بره.»

تهیونگ خلع سلاح شده بود، مدت زیادی نبود که جونگ‌کوک رو میشناخت اما انکارنشدنی بود که اون دوتا با هم صمیمی بودن، و تهیونگ خوب می‌دونست جونگ‌کوک از اون تایپ آدمایی نیست که راحت راجع به اینجور چیزا با بقیه حرف بزنه. جونگ‌کوک وقتی خودش می‌خواست میتونست حسابی برونگرا و شوخ‌طبع باشه، اما اون متنفر بود که راجع به چیزایی مثل آینده‌اش یا خواسته‌هاش با بقیه حرف بزنه، تهیونگ انتظار داشت که اون پسر جواب سوالش رو با یه جوک بپیچونه، که از سوال فرار کنه، چون این جوری بود که جونگ‌کوک رفتار می‌کرد، این خصوصیت اون کاراکتر بود.

𝘾𝙖𝙡𝙡 𝙄𝙩 𝙈𝙖𝙜𝙞𝙘 // 𝙏𝘼𝙀𝙆𝙊𝙊𝙆حيث تعيش القصص. اكتشف الآن