Chapter 2

51 16 2
                                    


 "پس من واقعا میتونم با این نخ تو رو عاشق خودم کنم؟"

جیار با صدای فریبنده ای گفت. اونقدر به یی ان نزدیک شده بود که دستش رو پشت کمرش برد و بدن باریک و کشیده ی اون رو به خودش چسبوند.

اما یی ان سریع تر از چیزی بود که جیار تصور میکرد. به سرعت دستش رو حرکت داد و نور سفیدی از نوک انگشتهاش، جیار رو به عقب پرت کرد.

یی ان حتی یک لحظه رو هم هدر نداد و به سمت راه خروجی باغ دوید.

میتونست صدای اون پسر رو از پشت سرش بشنوه که میگفت «اون نباید از جادوهای کوچیکش توی قلمروی بهشت استفاده کنه» ولی برای یی ان اهمیت نداشت. ترجیح میداد توسط پدرش تنبیه بشه تا اینکه یک ثانیه بیشتر اونجا بمونه.

باید سراغ کتاب های باستانی میرفت و یکبار دیگه اون ها رو مرور میکرد. احساس بیماری میکرد...


***

هیچکدوم از کتاب های قصر خورشید جوابی برای سوال یی ان نداشتن. چرا اون احساس رو بخاطر دیدن اون پسر توی قلبش داشت؟ اون هنوز هم نتونسته بود جوابش رو پیدا کنه و به همین خاطر اون لحظه با اجازه ی پدرش به کتابخونه ی بزرگ قصر امپراطور بهشت اومده بود.

با اینکه کتابخونه ی پدرش خیلی بزرگ بود ولی هنوز هم در مقایسه با اینجا واقعا هیچی نبود!

یی ان داشت به این فکر میکرد که خوندن تمام این کتاب ها شاید سالها طول بکشه!

بعد از اینکه چند ساعت سرش رو با گشتن بین کتاب ها گرم کرد، تقریبا خوابش گرفته بود. سرش رو روی میز طلایی رنگ کتابخونه گذاشت و چشمهاش رو بست ولی قبل از اینکه بتونه ذره ای از اون فرصت استفاده کنه

صدایی کنار گوشش شنید

"دنبال چی میگردی ستاره کوچولو؟"

یی ان با ترس از جا پرید و به اطراف نگاه کرد. صدای اون فرد شبیه امپراطور بود و اگر ایشون یی ان رو در اون وضعیت میدید، ممکن بود اون رو به شدت تنبیه کنه.

با چشمهای ترسیده اش اطراف رو نگاه کرد که با دیدن مرد خندان و قد کوتاهی که بهش خیره شده بود نفسی از روی آسودگی کشید.

ولی بعد به سرعت بلند شد و به اون مرد احترام گذاشت.

"خدای عشق!*"

یی ان به ارومی گفت و لبخندی به اون مرد هدیه کرد. مرد خندان که لباس های قرمز مخملیش به زیبایی میدرخشید و همه ی چشم ها رو سمت خودش میکشید سمت یی ان رفت و کنارش روی صندلی بزرگی که پشت میز بود نشست.

"این کتاب هایی که داشتی میخوندی رو من نوشتم نور پاک! سوالی داری که توی این کتابا دنبال جوابش میگردی؟"

๛Hᴜᴏ Gᴜᴀɴɢ๑Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz