جین•••
+سلااااام . کیم سوکجین هستم....کی ممکنه پشت خط باشه ؟!
یکم اذیتش کردم و صدام و شبیهش کردم که صدام کرد.
+ عاح فقط داشتم شوخی میکردم جیمینی . هی چه خبر؟!- جین هیونگ...
خیلی ملایم و خفه صدام کرد .
- من تنهام . دیگه هیچ دوستی ندارم .همشون ولم کردن ! بیا پیشم لطفااا ، میخوام ببینمت . من..من نمیتونم تا ساعت ده و نیم صبر کنم خییلیی زیادهآهی کشیدم و گفتم :
+ جیمین ، میدونی که من نمیتونم بیام دانشگاهت من که دانشجو نیستم . اونا پرتم میکنن بیرون. عااح من حتی نمیدونم که تو کدوم دانشگاه درس میخونی احمق .خندیدم....گفت :
- کره
.
.
.
کره؟!چرا..چرا انقد مبهم بود برام ؟ یعنی منظورش همون دانشگاهیه که من توش درس خوندم ؟ به هیچ وجه ، نه اون نمیتونه به همون دانشگاه بره .
پرسیدم که :
+منظورت...دانشگاه ملی هنر کره ست ؟
- هووم . آره ، چرا انقدر غافلگیر به نظر میایی؟
نفس عمیقی کشیدم .+ خب موضوع اینه که تو به همون دانشگاهی میری که من میرفتم.
- چییی؟! واقعا ؟
مثل اینکه خیلی شوکه شده بود ، صداش پر از هیجان بود .
- ههه احساس خاصی دارم .
خندم گرفته بود .+ اوهوم ،جیمین بخش نمایش و دراما رو چک کن ، شرط میبندم که اسممو اونجا پیدا میکنی
- اوکی صبر کن صبر کن ، پشت خط بمون دارم میرم اونجا الاناونور خط ، بعد اینکه سکوت تموم شد صدای خش خش و نفس نفس زدنای زیاد جیمین میومد .قبل از اینکه شروع به حرف زدن بکنه یه نفس عمیق کشید ولی بازم بین هر کلمش یه نفس میگرفت.
+ هوف اول وایستا نفست بیاد بالا بعد شروع کن باهام حرف زدن
گفتمو یکم بهش وقت دادم
+ الان بهتری ؟- آ..آره ، خب.. عوم عکسی ازت این دو و ورا هست ؟!
احتمالا داشت اطراف راهرو رو نگاه میکرد.+ عاام...اسم من اون بالا با یه عکس از منو یکی از دوستام ، تقریبا واسه ۶ سال پیش ، هست . عکسارو از سال 2010چک کن ، چون همشون ب ترتیب عددی از سال2000 هستن .
- باشه...عوه فکر کنم پیداش کردم . کیم سوکجین با یه پسری به اسم مین یونگی درسته؟! ۱۳ اکتبر ۲۰۱۰ . روز تولدم !
با خوشحالی تمام گفت و منو به خنده انداخت+عوووه ، چه قشنگ جیمینی :]
+ وای :/ من باورم نمیشه اون عکس هنوزم اونجا باشه ، آهه عیشش من خیلی بد قیافه بودم...موهام زشت بودن بعد صورتم خیلی لک دار بود ، اصلا کلا وایایتنصنصمص.با یادآوری قیافه و استایل گذشتم دلم میخواست همون لحظه با کله برم تو دیوار :) وای.
- واو ، این این داداشمون در مقایسه با تو خیلی کوچولو به نظر میادا
ریز خندید.
- این پسره یونگی ؟! درست گفتم فکر کنم ، وااییی خیلی ریزه میزس ، عین کوتوله هاست....اووم یا شایدم تو خیلی بلندی ، لعنتی همش پا عی تو ، از یه طرفم خیلی لاغری ، البته شایدم هر دوش.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
At half past 10
Фанфикجین خوشحاله که با نامجون ازدواج کرده ، البته میشه گفت خودشو خوشحال نشون میده و اصلا راضی نیست. نامجون یه الکلیه بد دهنه. به هر حال ، جین هر شب راس ساعت ده و نیم آزادی خودشو به دست میاره ، و به کلاب شبانه میره و مینوشه، جایی که میتونه هرکاری میخواد...