_میگم الان بیام خونه ی تو چیکار؟
+فیلم ببینیم و یکم ویدیو بگیریم
_اوووکی
+چیزه دیگه ای مده نظرت بود؟
_اممم نه
ته ابرویی بالا انداخت و سرشو تکون داد
(چرا ساعت ۸ و نیم نمیشه)
(آره اونموقع کامبک بود منتظر بودم)تا خونه توی سکوت بودن و کوک هر از گاهی تهیونگ رو زیر چشمی نگاه میکرد
+رسیدیم
کوک میخواست درو باز کنه که با سوزشه دستش عقب کشید
_آخخخخ
+هییی به چه حقی داری درو باز میکنی؟کوک :
یعنی از اوناییه که رو ماشینش حساسه؟
حالا هر چی
دست به سینه نشستم و اخم کردم
حالا باید میزدی رو دستم مرتیکه؟
ایش
ته پیاده شد و اومد سمته دره من
*درو باز میکنه*
+حق نداری خودت درو باز کنی ، بیا*قیافش موقعی که ته درو باز کرد*
_وات؟
+اوهوم
دستشو دراز کرد سمتم
چرا الان حسه پرنسس بودنو گرفتم؟+بگیر دیگه
دستشو گرفتم و از ماشین پیاده شدم حس میکنم سرخ شدم
_مرسی+خب بریم تو؟
_آ...آره
+میگم پست بزاریم؟
_آره خوب میشه...تو میزاری یا من
+هردومون
_اوکیرفتیم بالا
YOU ARE READING
𝐒𝐨𝐟𝐭 𝐒𝐧𝐨𝐰
Fanfiction[سافت اسنو🌨] تهیونگ : تو خیلی گوگولی ای جونگکوک : چی؟ تهیونگ : مثله برف ، گوگولی ، سافت و سفید... . . . چی میشه اگر کوک وقتی لایوه تهیونگ رو که مثله خودش بلاگره اینستاست ببینه؟ ژانر : کریسمسی - اینستگرام - رومنس - اسمات - انتخابی - کمدی - چت پایان...