راننده اسنپ هیز

1K 188 25
                                    


تهیونگ : اسنپ اومدددد

کوک پرایدو به دوربین نشون دادو بعد سوار شدن
کوک : خب گایز توی مغازه میبینمتوننن
هردو نشستن و به راننده سلام کردن

کوک پرایدو به دوربین نشون دادو بعد سوار شدن کوک : خب گایز توی مغازه میبینمتونننهردو نشستن و به راننده سلام کردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

راننده : سلام..اووو شما یوتیوبرید؟
تهیونگ : بله مارو میشناسین؟
راننده : آشنا میزدین واسه اون گفتم
کوک : خب اگه میشه زودتر راه بیوفتید عجله داریم
راننده راه افتاد ولی نگاهای عنه خیرش روی کوک هم تهیونگو و هم خوده کوکو آزار میداد

راننده : شما...اونی که کیوتی نمیای جلو بشینی؟*پوزخند
تهیونگ صداشو بالا برد : نه نمیاد
کوک با چشای گرد نگاش کرد و بعد با خجالت سرشو انداخت پایین
تهیونگم بعده فهمیدنه اینکه چقدر خشنو ضایع گفته نه سعی کرد خودشو با نگاه کردن به بیرونه پنجره سرگرم کنه و یادش بره چه گندی زده

بالاخره رسیدنو پیاده شدن...به سمته مغازه ی لوازمه شیرینی فروشی رفتن که با صدایه گوش خراشه راننده وایستادن
راننده : ببخشید اونی که کیوتی..میخوای امشب باهم رامیون بخوریم؟ *چشمک

کوک قیافه ی ایوعی به خودش گرفتو برگشت رفت تو مغازه
کوک : ته دوربینو...تهیونگ؟

"توی ماشین"

تهیونگ : یبار دیگه زر بزن نه یبار دیگه بگو چه عنی خوردیییی
راننده : گههههه گهههه شوررر خوردم ولم کننن

"پنج دقیقه بعد"

تهیونگ : گمشو...پدوفیلی بدبخته کثافت

تهیونگ گوشیشو برداش و راننده رو گزارش داد

"توی مغازه"

کوک : کجا بودیییی دوساعته دارم میگردمممم
تهیونگ : من؟ هه هه هه هه هه هیچی داشتم دور و ورو نگاه میکردم
کوک : *پوکر*
تهیونگ : هه هه هه هه هه
کوک : کوفت
تهیونگ : باشه غلط کردم بیا بریم خریدمونو کنیم

کوک دوربینو روشن کرد و یکم توضیح داد
تهیونگ سبده خریده چرخ دارو برداشت و خریدشونو شروع کردن
ولی خب همه ی خریدا توی بغله کوک میریخت..چون کوک توی سبد نشسته بود چون حوصله نداشت خودش راه بره
به گفته ی خودش خسته میشد :/

وسطای خریدشون کناره آردا یه زوجه پیرپاتال کوکو دیدن و بهش گفتن که از سنش خجالت بکشه کوک توی سبدشونو نگاه کردو کاندوم با طعمه توت فرنگی دید
کوک : شما بنظرم برید بساطه امشبتونو حاضر کنید...بعدشم توت فرنگی؟! خوش بگذره بالاخره
پیرپاتاله خیلی زود خودشونو جمع کردنو به سرعت از کنارشون رد شدن

کوک : خب آردو بدهههه

کارشون که با مغازه تموم شد بیرون اومدنو ایندفعه با تپسی رفتن




𝐒𝐨𝐟𝐭 𝐒𝐧𝐨𝐰 Where stories live. Discover now