جینگولییییی

1K 201 33
                                    

جین : بچه هاااااااااا
یونگی : مرگگگگگ
جونگکوک : بله هیونگگگگگ
جین : بیاید کوکی بپزیممممم
جیمین : موافقممممممم
تهیونگ : مگه کوکی رو میشه پخت؟

یونگی پوکر به تهیونگ نگاه کرد و جیمین با دستاش ادای خوردنه یه کوکی رو درآورد و تهیونگ فهمید منظورشون از کوکی چیه و با یه لبخنده احمقانه بیشتر توی پتو فرو رفت...

جین : کوکی میپزیم هرکدوم از گروهاعم ۱۰ تا درست میکنن
کوک : خب من با جیمین هیونگم دیگه نه؟
جین : *چشم غره* خیر تو با تهیونگی
کوک : اوه *کصخند*

جین همینطوری داش شرو ور میگفت..نامجون به جین نگاه میکرد...یونگی تو گوشیش بود و یه نارنگیم دستش...جیمین به یونگی نگاه میکرد...تهیونگ به جونگکوک و جونگکوک به سقف نگاه میکردن و هوسوکم داشت جوابه دایرکتای فناشو میداد و ویو استوریاشو چک میکرد

(باری : آره منم به افق نگاه میکنم..)

جین : اهم اهم
یونگی : خفه
جونگکوک : هوم شیرموز دارید؟
جیمین : ها
هوسوک : واییی این فنرو چه کیوته
تهیونگ : *همچنان خیره شدن به جونگکوک*
نامجون : جان
جین : .....
جین : آقای کیم تهیونگ
تهیونگ : *دست و پا گم کرده* آخ ها جان بله هیونگ
جین : یکم از نگاه کردن به عشقت دست بردار عنتر آقا
جین : خبببب بچز پاشید برید گمشید خریده لوازمه گوهایی که میخوایم درست کنیم دوربیاتونم ببرید چون قراره ولاگ شه بزارید اون چنلا و پیجایه کوفتیتون ، البته بغیر از ماله من...پیجه من گلههه...بلبلهههه ، خب آره دیگه پاشید گمشید که هیچی خونه نداریم

همه پاشدن کاپشن ماپشناشونو پوشیدن و از خونه رفتن بیرون ، جونگکوک و تهیونگ مثله دخترای پونزده ساله ای که جلوی کراششون مثه اسکلا میشن رفتار میکردن

تهیونگ و کوک از خونه بیرون اومدن و هردو بهم نگاه کردن..وتف هیچکدوم ماشین ندارن
هیونگاعم ماشینارو بردن..فاک باید اسنپ بگیرن

تهیونگ : من اسنپ میگیرم بیاد ، تو میتونی تا وقتی اوله ولاگو بگیری
کوک : اوه..باشه

.........

کوک : های گایزززز خوش اومدید به فلانمین ولاگه پیج امروز میخوایم کوکی بپزیممم...کریسمس شده دیگه *لرزیدن*
جین هیونگ برنامه ریزیه اینو کرده و مارو گروه کرده که بریم خرید ، خب خونشون هیچی نداشتن *خندیدن* همه هیونگا مارو تنها گزاشتن و رفتن پس ما مجبور شدیم اسنپ بگیریم

کوک دوربینو چرخوند و تهیونگو نشون داد تهیونگ با لبخند دست تکون داد و به دوربین سلام کرد
تهیونگ : پرایده سفید میاددد
کوک : *پوکر*

..........

آها بچه ها من زندم👨‍🦯🗿

*فرار کردن*

𝐒𝐨𝐟𝐭 𝐒𝐧𝐨𝐰 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora