هرچی اتفاق افتاده ، همونجا میمونه

53 20 0
                                    

نایل : میدونی میا ، اینی که تو اینجوری دربارش حرف میزنی ، بیزینسیه که باهاش پول ماشین ، لباسا و قبض هاتو میدی .میا : سعی نکن باهام بازی کنی . ما یه شغل واقعی داریم یه درآمد درست . پس مودست گلف چی ؟نایل : عزیزم اگر این کار نبود ، مودست همون سال سوم ورشکسته میشد و من مجبور میشدم شاهد شکست و ناراحتی تو بشمدیگه نتونستم بشینم . از جام بلند شدم و مثل خودش تو اتاق راه رفتم . میا : صبر کن ببینم . ۳ سالگی مودست ؟ تو چند ساله این بیزینس کوفتیت رو داری ؟ نایل: از وقتی مودست شروع کرد به خسارت بالا اوردن میا: و تو تصمیم گرفتی یه کار غیر قانونی انجام بدی تا بتونیم به کار شرافتمندانمون ادامه بدیم
نایل: در واقع تو ادامه بدی . هرکاری که برای مودست انجام شده تو کردی . کار من اینور بود
میا : بس کن نایل : من وقتی دیدم که ما نمیتونیم یه زمین چمن یکدست درست کنیم ولی مسئولیت برگذاری رقابت ها رو قبول کردیم ، مجبور شدم به این کار تن بدم. بخاطر اینکه تو دوست داشتی سریع وارد عرصه رقبا بشیم .
میا : تقصیر من شد حالا ؟
نایل : میا من هیچ چیز رو تقصیر تو نمیندازم . این کار رو من برای تو کردم دستش رو جلو اورد و دسته ی موهام دم اسبی بسته شدم رو از روی شونم برداشت و پشت سرم فرستاد . با لمسش ، یه جوری شدم . یخ کردم‌ . عدم تقادن من وسواسش رو تحریک میکرد و رو اعصابش بود . میا : ولی داری جوری حرف میزنی که فکر کنم همه ی اینا برای منه و خودم رو برای اینکه مجبورت کردم دست به کارای کثیف بزنی ، سرزنش کنم . منی که هنوز نمیدونم واقعا داری چیکار میکنینایل : چرا اصلا کسی باید سرزنش بشه ؟


از تعجب فقط میتونستم به چهره ی بی تفاوتش نگاه کنم . همون صورتی که هر روز میبینم بود . با خودم فکر کردم که تمام مدتی که او و این صورت رو میدیدم ، چقدر کار های بد انجام داده بود و با این ماسک حتی نگذاشته بود من بفهمم .


میا :نایل تو تبدیل به چی شدی ؟


نایل : من همونیم که تو میشناسی


میا: نایل من نیستی ، چرا بیتفاوت و بیرحم شدی .‌..


به چشماش زل زدم . مردمک چشمم میلرزید پشت اون دریا داستان های زیادی بود . هر موجش مثل افسانه های دریایی ناب ، مثل طوفان دریا خشن و مرگبار ، همیشه فکر میکردم نگاه سوزناک بخاطر علاقه و اهمیتش به منه . که جذابیت از دریچه ی چشماش منو هدف قرار میده ولی اون حرارت ، اون گدازه بخاطر عطش و طمع بود .


صورتم رو جلوتر بردم میدیدم که نگاهشو روی صورتم میچرخونه و قفل لب هام کرده . به خیال بوسیدنم اومد جلو ولی سرم رو برگردوندم‌ .


میا: نایل این موضوع با بوس و بغل حل نمیشه . بیا و همه چیزو برام توضیح بده . بگو که بفهمم چقدر تو گند و کثافت فرو رفتم . بزار کمکت کنم یه چاره پیدا کنی و از این ماجرا بیایی بیرون . توروخدا

Blue Aurora | شفق کبودWo Geschichten leben. Entdecke jetzt