وی ووشیان شی یینگ گریان رو بغل کرده بود و دور اتاق قدم میزد
_نور کوچولوی ما چی شده؟
وانگجی بیچن رو کنار گذاشت و دستاشو برای گرفتن بچه به طرف وی یینگ دراز کرد
_بدش به من
وی یینگ همونطور که بچه رو به وانگجی میداد پرسید
_گرمش نیست؟ شاید گرسنشه
شی یینگ بی قراری میکرد و وانگجی و وی یینگ به نوبت سعی میکردن آرومش کنن
ارباب درخشش بی انتها تو سکوت شب قدم میزد با شنیدن صدای گریه قدم هاش متوقف شد
_صدای گریه میاد
یکی از تعلیم دیده ها که همونجا نگهبانی میداد ادای احترام کرد
_ارباب کوچک لان هستن که ناآرومی میکنن
لان شیچن با شنیدن اسم برادرزاده ای که معجزه اسمان ها بود لبخند زد و با تواضع همیشگیش وارد جینگشی شد
_لان ژان چطوره بهش لبخند امپراطور بدیم ها؟ اگه به تو رفته باشه در جا میخوابه
_اینکار خیلی خطرناکه ممکنه آسیب ببینه اون هنوز خیلی کوچولوئه
وی یینگ نالید
_پس میگی چیکارش کنیم ببریم بدیمش دست عموت؟ جینگ یی هم بچه داریش خوبه
وانگجی و وی یینگ با دیدن شیچن هر دو ادای احترام کردن
_زوجوون
_برادر
شیچن با مهربونی نگاهی از سر مهر به شی یینگ انداخت و دست هاشو برای در آغوش گرفتنش دراز کرد
_میتونم بغلش کنم؟
بعد از بغل کردن برادرزاده اش با لبخند بهش خیره شد و چیزایی رو تو گوشش زمزمه کرد شی یینگ کمی بعد تو بغل شیچن آروم گرفت و خوابید
**********
قبل از شروع مراسم وانگجی سرش رو پایین برده بود تا شی یینگ با سربندش بازی کنه و ساکت باشه مراسم روشن گری برای کوچولوی اسمان ها با حضور بزرگان دنیای تعلیمات و روسای قبایل برگزار شد شی یینگ تو اون لباس سفید و سربند ابری حزب گوسولان خیلی خواستنی شده بود دست و پاهای کوچیکش تو لباس گم شده بود و خواب و بیدار تو آغوش وی یینگ با سر وصدا دستشو می مکید و وول میخورد
هدیه نیه هوایسانگ بادبزنی با نقش های ابر و آسمون و نمایی از مقر ابر بود که سفارشی ساخته شده بود ارباب درخشش بی انتها فلوتی از جنس یشم با آویز پروانه رو به شی یینگ هدیه داد
هدیه جیانگ چنگ نشان طلایی گل نیلوفری رسمی قبیله جیانگ و لنگرگاه نیلوفر بود که لنگه اش رو جین لینگ هم داشت
جین لینگ لباس زربفت طلایی با نقش های ابر و جرقه طلایی میون برف و گل نیلوفر بود که با نخ طلا بافته شده بود و جنس لطیفی داشتهدیه قبیله گوسولان به ارباب کوچک آسمونیش شمشیری از جنس نقره بود که وانگجی و وی ووشیان با نگاه کردن به وانگشیان اسمش رو نسیم ملایم گذاشتن
وی یینگ به طرف وانگجی برگشت تا وانگجی بتونه لبخند قشنگ شی یینگ رو ببینه
_وی یینگ ما هنوز هدیه ای به شی یینگ ندادیم
وی یینگ با مهربونی نگاش کرد
_بهترین هدیه ای که ما باید به شی یینگ بدیم عشق و اعتمادمونه لان ژان، ما و اطرافیان فرزندمون کسایی هستیم که اونو رو روی پاهاش بلند میکنیم زمانی که بالهای معجزه کوچولومون به سختی پرواز کردن رو یاد میگیره
جیانگ چنگ با دیدن مچ سفید و تپلی شی یینگ دلش ضعف رفت دوست داشت هر چه سریع تر اون موجود خوردنی رو بغل کنه شی یینگ هم با لپ های اویزونش به نظر می رسید از تو بغل موندن خسته شده و دوست داره یکی سر پا نگهش داره تا بتونه اطرافش رو ببینه
_خوبه که قیافش به تو رفته و اروم بودنش به لان وانگجی اگه برعکس میشد فاجعه به بار میومد حالا هم بدش بغل من این کلم بامزه رو بغل تو انگار حوصله اش سر رفته
شی یینگ که نق میزد و صدا های نامفهوم در میاورد به محض دیدن زیدیان که برق میزد خندید
وی ووشیان با دیدن شی یینگ که چشماش برق میزد با دست زد تو پیشونیش
_لان ژان من مطمئنم این بچه تو زندگی قبلیش کلاغ بوده
جین لینگ از بالای سر جیانگ چنگ سرک کشید و به اداهای بامزه شی یینگ لبخند زد
_نگاهش جدیه ولی خنده هاش خیلی شیرینه
و با دیدن داییش که شی یینگ رو بغل گرفته بود و تکونش میداد خندید
_ دایی چقد شبیه مادرا شدی
جیانگ چنگ غرید
_دهنتو ببند جین لینگ مزخرف نگو من کجام به این چیزا میخوره
وی یینگ با دیدن حرص خوردن جیانگ چنگ سر به سرش گذاشت
_ درسته خب تو از بچه داری چی میدونی
جیانگ چنگ شبیه کسی که آتیش گرفته باشه نگاه برنده ای حواله وی ووشیان کرد
_بچه داری؟ منو نخندون همه دنیای تعلیمات میدونن جینگ لینگ رو من بزرگ کردم
شی یینگ عطسه بلندی کرد و پشت بندش به گریه افتاد
جیانگ چنگ سعی کرد آرومش کنه
_چرا این بچه نمیخوابه؟
سیژوی مودبانه جواب داد
_ارباب کوچولوی لان فقط پیش هانگوانگ جون و ارشد وی آروم میشن
وی یینگ کوزه لبخند امپراطوری رو که وانگجی واسش خریده بود رو تو آستینش قایم کرد و هولکی جواب داد
_این بچه البته که کل شب رو بیداره و نه خودش میخوابه نه میزاره ما بخوابیم
_اه شرط می بندم همه کارا گردن لان وانگجیه و توی تنبل فقط بلدی به کلمت ناخونک بزنی
دلتنگتان بودیم❤🌙
کیا موافقن شی یینگ نسخه آروم وی یینگه؟
یه معجزه کوچولوی کیوت دیگه تو راهه یعنی اسمش چیه؟
دوستتون دارم🐇🍒🌸
#Suibian_Myeoni
YOU ARE READING
Little Miracle🍼🐇
Fanfictionاز بهشت برای عشق ورزیدن فرستاده شد تا شب ها تکونش بدیم و ببوسیمش معجزه کوچولویی که هدیه خدایان آسمانی به وانگشیانه، لبخند کودکانه تو دنیای ما رو درخشان تر میکنه حالا ما یه ارباب کوچولوی لان داریم به مقر ابر خوش اومدی کوچولوی نورانی🍼🐇⛅ _وقتی شی یین...