از بهشت برای عشق ورزیدن فرستاده شد تا شب ها تکونش بدیم و ببوسیمش معجزه کوچولویی که هدیه خدایان آسمانی به وانگشیانه، لبخند کودکانه تو دنیای ما رو درخشان تر میکنه حالا ما یه ارباب کوچولوی لان داریم به مقر ابر خوش اومدی کوچولوی نورانی🍼🐇⛅
_وقتی شی یین...
Oops! Questa immagine non segue le nostre linee guida sui contenuti. Per continuare la pubblicazione, provare a rimuoverlo o caricare un altro.
_
من درک میکنم که بچه هامونو دوست داری هر بار که از مقر ابر بیرون میری وقت برگشتن هدیه ای براشون میخری تو واقعا با ملاحظه ای لان ژان
مهم نبود که اون دوتا چقدر اسباب بازی داشتن شیه یون که هنوز اونقدر بزرگ نشده بود که بتونه بازی کنه ترجیح میداد هر چیزی که بدستش میرسه رو بهم بکوبه و از صدایی که تولید میکرد ذوق کنه شی یینگ هم که تمام مدت با ربان و سربندش سرگرم بود و اگر شرایطش فراهم میشد ترجیح میداد ازادانه بازی کنه و همه جا رو بهم بریزه در واقع از اینکه جون بقیه رو به لبشون برسونه تا دنبالش بگردن و از دستشون پنهان بشه خوشش میومد
مطمئن بود بچشون تا الان اشک جینگ یی رو درآورده با یادآوری چهره معصوم نور کوچولوش لبخند دندون نمایی زد بعید نبود اگر اون بچه به محض زبون باز کردن جینگ یی رو ماما صدا میزد بهرحال قیافه جینگ یی چیزی بود که شی یینگ در طول روز بیشتر از وی ووشیان و لان وانگجی میدید
همونطور که چنچینگ رو تو هوا تاب میداد سرخوش قدم میزد که با دیدن دختر بچه ای موهاش رو ساده پشت سرش بسته بود و به رسم قبیله گوسولان سربند سفیدی داشت قدم هاش از حرکت متوقف شد
کودک اصلا سر و وضع مناسبی نداشت و جای چندین زخم روی دست های کوچک و چهره ظریفش خودنمایی میکرد گدایی در این سن کم؟ علاوه بر اون دخترک سربند قبیله لان رو به سر داشت و این به اندازه کافی شک برانگیز بود به محض چرخیدن دختر بچه همه گذشته اش روی سرش آوار شد بندی نامرئی قلبش رو میکشید انگار کسی گلوش رو فشار میداد درد تا نخاعش پیچید صحنه هایی که با سرعت پیش چشمش جون میگرفتن
شهری که بوی مرگ میداد زمینی که پر از خون بود و دختری که تو خون خودش به خاک افتاده بود
"آ شیان تو هزاران نفر رو ملاقات میکنی و هیچ کدومشون هیچ تاثیری روی تو نمیزارن و بعدش با یک نفر ملاقات میکنی و زندگیت برای همیشه تغییر میکنه هر کاری تو زندگیت انجام بدی شاید ناچیز به نظر برسه اما خیلی مهمه که انجامش بدی چون غیر از تو کسی انجامش نمیده مثل وقتی که یک نفر رو ملاقات میکنی و نیمی از تو بهت میگه آمادگیش رو ندارم و نیمه دیگه ات میگه کاری کن که تا ابد کنارش باشی"
