part5

58 11 8
                                    

*همه بیدار شین ،بیدار شین ایستگاه اخر...دانشجوهای هارگمونتان بیدار شین

واگن دار پیر قطار با اون کمر خمیده و صورت پر از چین و چروکش همونطور ک چوب مخصوصش رو مثل کشیدن ب نرده های اهنگی روی در هر کوپه به ترتیب میکشید و با صدای خراشیده و رو مخش بلند بلند این جمله هارو تکرار میکرد و از اول قطار به اخرش میرفت و بر میگشت.

یوسانگ با شنیدن صدای پیر واگن دار قطار لای پلک هاش رو باز کرد و دستش رو از روی چشم هاش برداشت و با درک اینکه بالاخره به مدرسه رسیده بودن بلند شد و سریع از تخت بالایی که سمت چپ قرار داشت پایین اومد و شروع کرد به بیدار کردن بقیه.

وویونگ روی تخت بالایی کنارش هونگجونگ روی تخت زیری وویونگ و یونهو در حالی که اون امگا کوچولو تو بغلش مچاله شده بود خواب بودن و جوری بنظر میرسید انگار که هیچ کدوم صدای اون پیر مرد قطاری رو نشنیده بودن.

بعد از نفس عمیقی و صاف کردن گلوش شروع کرد با صدای بلند حرف زدن برای بیدار کردن اون چهارتا خرس گریزلی ک انگار توی خواب زمستونیشون بودن"

¥ به نفعتون همین الان بیدار بشین وگر نه ب اون پیر خرفت ک من و با اون صدای مسخرش بیدارم کرد میگم بیاد براتون اهنگ بخونه...بیدارشین عواضیاااااااا

همونطور که حرف میزد توی کوپه راه میرفت و گوش هر چهار شخص رو میکشید و با رسیدن به اخر حرفش و دیدن اینکه هنوز بیدار نشدن بخش اخر رو با جیغ بیان کرد که نتیجش بیدار شدن همه به علاوه افتادن یونجون از روی تخت کف زمین،خوردن کله یونهو به تخت بالایی بخاطر قد بیش از حد بلندش،داد زدن جونگ موقع بیدار شدن و تا کمر خم شدن وویونگ ب سمت پایین برای پیدا کردن منشع صدا همراه با چشمای اندازه گردو شودش بود.

یوسانگ بعد از اینکه از بیدار شدن همه مطمئن شد با رضایت کامل چمدونش رو برداشت و کنار خودش قرار داد؛ کرواتی که روی اون لوگو هر چهار گروه بود رو کمی شل کرد و بعد از دست کشیدن به یونیفورم مدرسه و مرتب کردنش دستگیره چمدون مشکی رنگش رو گرفت و با گفتین اینکه بیرون منتظر اونهاست از کوپه بیرون رفت و همراه باقی دانشجو ها که با عجله از کوپه هاشون بیرون میومدن از قطار خارج شد.
-------------------------------------

بعد از چند دقیقه هر چهارتا به جمعه یوسانگ و باقی دانشجو ها اضافه شدن و همونطور که شنونده غر غر های یوسانگ بخاطر دیر بیدار شدنشون بودن منتظر شدن تا نگهبان مدرسه بیاد"

&هیونگ میگم...نظرت چیه یکم به فکت استراحت بدی؟ نگران تاراهای صوتیتم...
یونجون با چهره فوق کیوتی که به خودش گرفته بود با لحن ارومی رو به یوسانگ گفت که بالاخره باعث شد یو دست از غر زدن های پیاپیش برداره و بعد کشیدن نفس عمیقی و تکون دادن سرش ب نشونه موافقیت دوباره برگرد توی جلد همون یوسانگ کم حرف و اروم.

Yayımlanan bölümlerin sonuna geldiniz.

⏰ Son güncelleme: Sep 19, 2021 ⏰

Yeni bölümlerden haberdar olmak için bu hikayeyi Kütüphanenize ekleyin!

The cottage Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin