1

910 80 8
                                    

پرونده رو یه بار دیگه مرور کرد با اینکه میدونست همکاراش هواشو دارن و به عنوان یه خلافکار براش پرونده سنگینی درست کردن باز هم کمی استرس داشت

هیچ ماموری تا حالا نتونسته بود به این باند نفوذ کنه این باند به بیرحمی معروف بود

اهی کشید و لباساشو پوشید و به سمت جایی که قرار بود رابطشو ببینه راه افتاد

از امشب قرار بود رسما کارشو شروع کنه

با تعجب جلوی رستوران بزرگی نگه داشت و یه بار دیگه لوکیشن رو چک کرد

همینجا بود

ماشین رو به پارکینگ برد و وارد شد

برای یه رستوران زیادی مجهز بود

نگاهی به تیپش انداخت برای همچین جایی زیادی ساده بود

هوفی کشید که پیشخدمت جلو اومد

پیشخدمت: خوش اومدید ، از قبل میز رزرو کردید؟

ژان گردنشو خاروند و گفت: آه نمیدونم با کسی قرار دارم

پیشخدمت: اقای..؟

ژان: شیائو ژان

پیشخدمت: اوه شرمنده بله از این طرف بفرمایید

پیشخدمت جلو راه افتاد و ژان پشت سرش

از بین میز ها گذشت و به سمت دری رفت

با دیدن دو راهی پوزخندی زد

با توجه به سر و صدایی که از سمت راست میومد حدس زد باید اشپزخونه باشه و سمت چپ هم که را پله بود

پیشخدمت از پله ها بالا رفت

اخرین پله رو هم بالا رفت با دیدن تم کلاسیک و سنتی که باهم ترکیب شده بود ابرویی بالا انداخت

کاملا با اون رستوران شیک متفاوت بود

احساس گردش توی یه موزه داشت

حدس اینکه بیشتر وسایل عتیقه هستن زیاد سخت نبود

پیشخدمت جلوی در بزرگ قهوه ای رنگی توقف کرد و گفت: رئیس منتظرتون هستن

و در انی ناپدید شد

سرفه ای کرد و افکار پراکنده اش رو مرتب کرد

بدون تردید در زد و منتظر شد

از ابتدای ورودش موقعیت دوربینا رو پیدا کرده بود و مطمعن بود زیر نظره

بالاخره بعد از چند دقیقه صدای سردی گفت: بیا تو

درو باز کرد و وارد شد

مرد میانسالی که موهای جوگندمی داشت پشت میز بزرگش نشسته بود و با چشمای باریکش به ژان زل زده بود

مطمعئنن این رابطش نبود

هیچ ایده ای نداشت که این شخص کیه ولی هر کی بود شخص مهمی بود

Asir Where stories live. Discover now