19

134 29 0
                                    

ییبو با عصبانیت طول و عرض اتاق رو طی کرد

تهدید امیز گفت: به نفعتونه وقتی بادیگاردا برمیگردن همراهشون باشه

و دوباره شماره ژان رو گرفت

صدای نحس زنی که میگفت گوشیش خاموشه بیشتر عصبیش میکرد

جی یانگ دستش رو روی شونه ییبو گذاشت و فشار ارومی وارد کرد

ییبو نگاهش رو به بازوی جی یانگ دوخت

ییبو: برو دستتو ببند

جی یانگ سر تکون داد و بی حرف از اتاق خارج شد

ییبو پشت میزش نشست

" خواهش میکنم سالم باش "

تنها چیزی که او لحظه نیاز داشت این بود که بدونه ژان حالش خوبه

از کی ژان انقدر براش مهم شده بود که برای سلامتیش حاظر بود هر کاری بکنه؟

ییبو: نفهمیدین کی بهتون تیر اندازی کرد؟

ییشینگ: نه به محض شروع تیر اندازی توی ماشین برگشتم ، تا یه دیقه قبلش ژان دقیقا کنارم بود ولی وقتی تیر اندازی شد همه جا خیلی شلوغ شد برگشتم بیرون که ژانو پیدا کنم که دیدم جی یانگ تیر خورده افراد چان بلافاصله رفتن جنسا رو هم بردن و پولو گذاشتن اگه کار اونا بود پولو هم میبردن با این حال هر چی گشتم ژانو پیدا نکردم

ییبو دندوناشو روی هم سایید

کجا میتونست رفته باشه؟ توی اون تاریکی و تنهایی؟

دستی لای موهاش کشید

الان فقط دیدن ژان ارومش میکرد

کاش به جای اون بادیگاردای لعنتی خودش رفته بود

باید با چشمای خودش میدید ژان حالش خوبه

نگاهش رو به ساعت دوخت

ییبو: چرا انقدر طولش میدن؟

ییشینگ سرش رو پایین انداخت

اون هم کمتر از ییبو نگران نبود

ضربان قلبش به شدت پایین اومده بود

شاید اگه اون اسرار نمیکرد به این معامله برن اینجوری نمیشد

ییبو هشدار داده بود و اون با بی توجهی نادیدش گرفته بود

بیشتر از هر کسی خودش رو مسبب این اتفاقات میدونست

جاسوسی جی یانگ پیش هاشوان هم نقشه اون بود که اخرش با اون افتضاح تموم شد

نقشه هاش همیشه با شکست مواجه میشد

از خودش متنفر بود که همیشه نظراتش برای دوستاش دردسر درست میکرد

نفس عمیقی کشید تا توده بزرگ توی گلوش از بین بره

Asir Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz