16

144 28 2
                                    

هوف صدا داری کشید و گفت: گفتم نفستو حبس کن

ژان: اگه خفه شم تو جواب زن و بچمو میدی؟

ییبو نگاه سردی به صورت ژان انداخت که ژان خودش رو جمع و جور کرد

ژان: تا الان که همش به هدف خورده

ییبو: شونه و شکم فایده نداره فقط سر و قلب نباید ریسک کنی و زندش بزاری

ژان: دقیقا کیو نباید زنده بزارم؟

ییبو نفس عمیقی کشید و گفت: تا وقتی همه تیرات به هدف نخوره همینجا میمونیم

روی صندلی کمی عقب تر نشست و گوشی مخصوص رو روی گوشهاش گذاشت

ژان پشتش رو به ییبو کرد و لبخند شیطنت امیزی زد

به راحتی میتونست نقاط مورد نظر ییبو رو بزنه اما میخواست با هدر دادن وقت و روی اعصاب رفتنش بلاهایی که ییبو توی این هفته سرش اورده بود تلافی کنه

به خوبی میدونست صبر ییبو رو به اتمامه و بیشتر از این کش دادن این بازی به ضرر خودش تموم میشه اما حسی واداراش میکرد بیشتر از این بازی روی مخ رفتن لذت ببره

به سمت ییبو برگشت و گفت: وقتی با فلج کردن کارم راه میوفته چرا باید بکشم؟ میتونم تیر بزنم به پاش

ییبو بی طاقت از جاش بلند شد

تا همینجا هم وقتش خیلی تلف شده بود

با صدای ارومی گفت: وقتی میگم سر و قلب یعنی سر و قلب

ژان دهان کجی کرد و به سمت صفحه هدف برگشت

اسلحه رو درست گرفت و 6 تا شلیک پشت سر هم

دکمه رو زد تا صفحه هدف نزدیک بیاد

پوزخند حرص دراری زد و اسلحه رو به سینه ییبو کوبید و رفت

با هیجان و قدم های سریع وارد دستشویی شد و در رو بست

به در تکیه داد و بالاخره کنترلش رو از دست داد و خندش بلند شد

کمی که خندید و تخلیه شد در دسشویی رو باز کرد و بیرون اومد

اما با دیدن کسی که دقیقا کنار در به دیوار تکیه داده بود و دستاشو روی سینش قلاب کرده بود اخرین رگه های خنده هم روی لبش خشک شد

اب دهانش رو به زور قورت داد و سعی کرد تظاهر کنه چیزی نشده

به سمت دستشور رفت و شیر اب رو باز کرد

از داخل ایینه همه حرکات ییبو رو زیر نظر داشت

ییبو با همون قیافه سردش که بینهایت ترسناک تر از وقتایی بود که عصبانی میشد تکیشو از دیوار گرفت و به سمت ژان اومد

ژان خودش رو منقبض کرد

ییبو پوزخندی از این واکنش ژان زد و نوک انگشتهاش رو روی کمر ژان کشید

Asir Where stories live. Discover now