20

262 34 8
                                    

جکسون دستشو روی گردن ژان گذاشت

هنوزم نبض داشت

جکسون: اوه ییبو تو... ناامیدم کردی

ییبو اسلحه اش رو به طرفی پرت کرد

دقیقا کاری رو کرده بود که جکسون چند سال پیش جلوی چشم هاش کرده بود

کشتن کسی که عاشقش بود فقط برای اینکه ثابت کنه ضعیف نیست

جکسون کمی یقه لباسش رو جلو کشید و توی میکروفون کوچیکی که به یقش متصل بود گفت: همه چیز مرتبه

جکسون با نیشخندی که فقط خودش میدونست چقدر درد توش داره ، دوباره روی تخت نشست

ییبو بدون اینکه نگاه خیره اش رو از چشم های بسته و بدن خونی ژان بگیره پرسید: چی از جونم میخوای؟

سعی میکرد نگرانی توی لحنش مشخص نباشه که البته موفق بود

صدای سردش لبخندی روی لبهای جکسون اورد

جکسون: قبول کن من شاهم و کنارم باش

صدای ژان توی سرش زنگ زد " شاید وزیرشو فدای استراتژی کرده اگه سرباز رو به انتها برسونی وزیر میشه شاید یه نفر بهتر پیدا کرده که به جایگاه وزیری برسونه"

ییبو پوزخند زد

برادرش عشقش رو فدا کرده بود تا اون وزیرش بشه؟

ییبو: من شاهم و دوتا شاه نمیتونن توی یه قلمرو باشن

جکسون با لذت به حرص و طمع برادر کوچکش خیره شد

جکسون: پس شاید باید ادمای بیشتری مثل ژان رو وارد زندگیت کنم

ییبو بالاخره نگاه نگرانش رو از ژان گرفت و با عصبانیت به جکسون خیره شد

ییبو: منظورت چیه؟

جکسون: تو که فک نکردی پلیس همینجوری یهویی باند ون رو پیدا کرده ون روهان با اینکه باهوش نبود اما خوب بلد بود چجوری رد پایی از خودش به جا نزاره سر به دست اوردن اطلاعات ازش کلی افرادمو از دست دادم امارشو دادم پلیس و وقتی فهمیدم توام اونجایی تصمیم گرفتم یکم بیشتر بازی کنیم . میدونی خریدن پلیسا توی این دوره با حقوق کمی که میگیرن خیلی سادس

ییبو با صدای دورگه از خشم گفت: امکان نداره ژان این کارو بکنه

جکسون: اوه نه ژان نه اون وحشی تر از این حرفاس از دیشب تا امروز صبح بیچارمون کرد با حرفاش ولی رئیسش احمق تر از این حرفاس

همونطور که با اسلحش بازی میکرد ادامه داد: قبلا هم گفتم سلیقه من و تو خیلی شبیه هم دیگس به محض اینکه دیدمش ازش خوشم اومد و میدونستم عاشقش میشی پس فرستادمش تا جاسوسیتو برام بکنه با اینکه ناخواسته بود ولی اطلاعات خوبی برام اورد و من همزمان میتونستم تنها گروهی که قبول نکرده زیر نظرم کار کنه رو از بین میبردم و هم تو رو زیر نظر داشتم با این حال باید بگم تو یکم غیر قابل پیش بینی عمل کردی و ون روهان رو به دام مرگ کشوندی و خودتو بالا کشیدی... البته به خودم رفتی اعتراضی ندارم

Asir Where stories live. Discover now