flash back
توی کافه ای نسبتا لوکس همراه جونگسو،همونطور که منتظر برادرش بودیم،مشغول خوردن قهوه بودیم
گوش هاموتیز کردمبه صدا در اومدن زنگوله کوچیک بالای در خبر از ورود برادر جونگسو میداد
برگشتم و نگاهی به در شیشه ای انداختم
اقای کیم مثل همیشه ماسکی به صورت داشت که کنجکاوی هر کسیو برای دیدن چهرهی مخفی شده پشت ماسک تحریک میکردبا قدم های ریز ولی مطمعن به میز نزدیک تر میشد
به میز رسید و با کشیدن یکی از صندلی ها و نشستن رو اون ،جای کنار جونگسو رو اشغال کردسرمو کمی خم کردم و زمزمهوار سلام کردم
با کوچیک شدن چشم هاش متوجه لبخند کوتاهی که از پشت ماسک زده بود،شدمجونگسو با متوجه شدن جَو سنگین میون ما سه تا و معذب بودن من به حرف اومد و منو مخاطب حرف هاش قرار داد
_خب..جونگ...
اقای کیم ماسکشو برداشت و با لبخندی که هنوز از لب هاش پاک نکرده بود رو به من کرد و یکی از دست هاشو به سمت من دراز کرد+کیم نامجون
کیم..نامجون...؟
اسمشو جاهای زیادی شنیدم
امکان نداره همون کیم باشهبا تردید دست چپمو زیر دست راستم بردم و دستشو بین انگشتهام فشردم
_جئون..جونگکوک
بعد تکون کوتاهی که به دستش وارد کرد دستشو عقب کشید+خوشبختم جونگکوک
_من..منم
جونگسو که تا الان سکوت کرده بود لبخند کوتاهی زد و به حرف اومد
_خب جونگکوک..فکر کنم نامجون رو بشناسینامجون همون کسیه که دربارش باهات صحبت کردم و گفتم به کمک احتیاج داره..
جونگسو روبه برادرش کرد و ادامه داد_از جونگکوک قبلا هم بهت گفتم..۲۳ سالشه و دانشجوی روانشناسیه...سال های اخر دانشگاه بوده که به دلایلی نتونسته ادامش بده...و میتونم این اطمینان رو بدم که کارش خوبه
نامجون با اخم کمرنگی رو به من کرد و با نگاه سنگینش مشغول برانداز کردن من بود..و در اخر با صدای بمش لب زد؛
_خیلی خب...ولی لطفا این موضوع بین خودمون بمونه..در مورد حقوق هم بعد صبحانه باهم صحبت میکنیم
تکون کوتاهی به سرم وارد کردم و تایید کردم
+حتما..لبخندی زد و ادامه داد
_..پس امروز میتونی برای اشنایی بیشتر همراهم بیای؟با تردید نگاهی به جونگسو انداختم و با دیدن نگاه مطمعن جونگسو منم با اطمینان لب زدم؛
+چرا که نه!
end of flash backیونگی نگاهی به جونگکوک انداخت که با بیچارگی به گوشه ای از خونه زل زده بود
YOU ARE READING
𝑡𝑟𝑢𝑠𝑡 𝑚𝑒/𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘
Romance𝑐𝑜𝑣𝑒𝑟 𝑏𝑦:_𝑠𝑖𝑚𝑖𝑙𝑖𝑛𝑔_ .Ongoing. 𝑠𝑢𝑚𝑚𝑎𝑟𝑦: تهیونگی که افسردگی بعد فوت مادربزرگش به سراغش میاد مهم تر بود یا هوسوکی که تصمیم به اتمام زندگیش گرفته بود؟ نامجون باید به داد کدوم یک میرسید اوردن یه روانشناش واقعا ایدهی خوبی بود؟ سرنوش...