"کمپانی رو؟"
taehyung pov
دوباره تمام مسیر برگشت تا به خوابگاه رو طی کردم
وارد خوابگاه شدم و اروم در ورودی رو باز کردم
نگاه سطحی به محیط خونه انداختم تا از خالی بودن سالن مطمعن بشم
دست از برانداز کردن سالن کشیدم و قدمی به سمت اتاقم برداشتم_تهیونگ!
تا اینکه صدایی ضعیف از پشت سرم شنیدم
دست هام که یخ کرده بودن رو مشت کردم و عضلاتمو سفت کردمدندون هامو روی هم فشار دادم و به سمت صدا چرخیدم
نامجون بود
لعنتی...حواسش به همه چیز و همه کس بودflash back
خورشید کم کم داشت جاشو به ماه میداد و هوا کمی تاریک شده بود
قرار بود امشب به بار بریم تا کمی بنوشیمتقه ای به در زدم و زمزمه کردم
_بیا دیگه...خیلی داری طولش میدی
+خیلی خب اومدم
چند ثانیه بعد در باز شد و جیمین از اتاق خارج شد
حالا جیمین با کت چرم ، شلوار کتان مشکی و ماسکی که زیر چونش بود و عینک به همراه لبخند کمرنگی روبروم وایستاده بودمبه کتش اشاره کردم و بعد کمی مکث حرفمو به زبون اوردم
_این...گرمت نیست؟
برای لحضه ای لبخندش پاک شد و جاش اخم کوچیکی بین ابروهاش نشست+بده؟برم عوضش کنم؟
_نه نه بیخیال..بریم؟
+هوم
چند قدمی برنداشته بودیم که جیمین فریاد زد
_صبر کن!
دست هامو به طرفش گرفتم و با لحن ملتمسانه ای زمزمه کردم
+اروم تر...چی شده؟
با انگشت شستش اشاره ای به در اتاق زد
_گوشیم...یادم رفت برش دارم...یه دقیقه صبر کن+خیلی خب...زیاد طولش نده
_باشه!
اهی کشیدم و با پاهام روی پارکت چوبی ریتم گرفتم
_تهیونگ!
هینی از ترس کشیدم
دستمو روی قلبم گذاشتم و به پشت چرخیدم
نامجون مثل همیشه همراه با یه هودی ساده و شلوار جین مشکی تیپ زده بود_اوه ببخشید که ترسوندمت
+نه نه مشکلی نیست
_جایی قراره بری؟
+چی..نه..یعنی..اره قراره با جیمین بریم یه سر به کمپانی و کار ها بزنیم
نامجون نگاهی سلطی به تیپم انداخت و سرشو تکون داد_من تازه از کمپانی برگشتم و..همه چی تحت کنترله..فکر نکنم نیازی به رفتن دوباره باشه
+نه نه ما، هم میریم که به اونجا سر بزنیم و هم حال و هوامون عوض بشه
حالات صورتش نشون میدادن که حرفمو باور کرده
همه چی داشت خوب پیش میرفت...
VOUS LISEZ
𝑡𝑟𝑢𝑠𝑡 𝑚𝑒/𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘
Roman d'amour𝑐𝑜𝑣𝑒𝑟 𝑏𝑦:_𝑠𝑖𝑚𝑖𝑙𝑖𝑛𝑔_ .Ongoing. 𝑠𝑢𝑚𝑚𝑎𝑟𝑦: تهیونگی که افسردگی بعد فوت مادربزرگش به سراغش میاد مهم تر بود یا هوسوکی که تصمیم به اتمام زندگیش گرفته بود؟ نامجون باید به داد کدوم یک میرسید اوردن یه روانشناش واقعا ایدهی خوبی بود؟ سرنوش...