"یه دانش اموز؟"
11:47 pm
O² bar
jungkook pov
بار تقریبا خالی شده بود
نگاهمو به شوگا که گوشه ی بار روی صندلی نشسته بود و سرش رو روی میز گذاشته بود،دادم خواستم برم سمتش تا باهم برگردیم که با صدای جانگ سو متوقف شدم+اوه..جونگکوکا
_بله هیونگ
+کارت تموم شد؟
_اره تمام میز هارو تمیز کردم و لیوان ها رو شستم
+خسته نباشی...راستش یه مسئله ای هست که باید راجبش باهات حرف بزنم
_چیزی شده هیونگ؟
+تو گفتی که دانشجوی روانشاسی بودی درسته؟
_بله بودم
+خب ینی یه چیزایی بلدی..
_عام..اره؟
flashback
namjoon povحدود نیم ساعت بعد از ملاقات با هیونگ از کافه، یه سر به کمپانی زدم و بعد از اون به خوابگاه برگشتم و وارد اتاقم شدم
لباس هامو عوض کردم و از اتاق بیرون اومدم و به اعضا که داشتند سر لیریک موزیک جدید کار میکردن،پیوستم
جیمین مشغول توضیح دادن بود
+باید یه منظور خاصی رو برسونه مثل...
با خستگی روی مبل نشستم و سرمو به پشتی مبل تکیه دادم
+اوه سلام هیونگ
_سلام...ببخشید فکرم یکم درگیر بود
هوسوک نگاهشو از روی برگه برداشت و به من داد+چیزی شده؟
_راستش یه چیزی هست که باید با شما در میون بزارم
نگاهمو توی فضا چرخوندن و با ندیدن تهیونگ هوفی کشیدم و حرفمو کامل کردم
_با همتون
+من تهیونگو میارم
جین بلند شد و رفت و یکم بعد با تهیونگ اومدتهیونگ با گیجی بهم نگاه کرد
+سلام..چیزی شده؟
_سلام نه فقط میخواستم موضوعی رو باهاتون در میون بزارم
+باشه
روی مبل کنار هوسوک نشستحالا هر چهارتا نگاهشونو به من داده بون
داشتم فکر میکردم چطوری باید بحثو شروع کنم تا با صدای جیمین از افکارم دل کندم+خب هیونگ نمیخوای چیزی بگی؟
_چرا...نمیخوام افکار منفی رو بهتون القا کنم ولی خب همتون میدونید که اوضاع گروه زیاد خوب نیستنگاه کوتاهی به تهیونگ و هوسوک کردم و بعدش نگاهمو به میز دادم
_و همچنین اوضاع روحی ما...نسبت به قبل کمتر باهم وقت میگذرونیم و کمتر باهم حرف میزنیم...روابطمون دیگه مثل هم نیست و این منو میترسونه...میدونم دارید بهترین خودتون رو برای کار میزارید و میخوام برای زندگی هم همینقدر پر انرژی باشید...نمیخوام بخاطر افکار مزخرفی که دیگران بهتون القا میکنن شماهارو از دست بدم...چندین بار اینارو گفتم ولی بعدش دوباره شاهد شکسته شدنتون بخاطر هیت ها و هر چیز دیگه ای بودم...پس تصمیم گرفتم کسیو بیارم که جور دیگه این حرف هارو بهتون بزنه
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝑡𝑟𝑢𝑠𝑡 𝑚𝑒/𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘
Romance𝑐𝑜𝑣𝑒𝑟 𝑏𝑦:_𝑠𝑖𝑚𝑖𝑙𝑖𝑛𝑔_ .Ongoing. 𝑠𝑢𝑚𝑚𝑎𝑟𝑦: تهیونگی که افسردگی بعد فوت مادربزرگش به سراغش میاد مهم تر بود یا هوسوکی که تصمیم به اتمام زندگیش گرفته بود؟ نامجون باید به داد کدوم یک میرسید اوردن یه روانشناش واقعا ایدهی خوبی بود؟ سرنوش...