"بلوبری؟"
*ادیت نشدهووت یادتون نره:>
_پسرت!
نگاهی به صورت جدی و مصمم لوویس کرد
و تکخنده ی عصبی کرد
+پ..پسرم؟_توباید بهتر از ما یونگیو بشناسی اقای مین
کیونگ بی اختیار چرخشی به چشم هاش داد و اخم کمرنگی بین ابروهاش جا خشک کرد
+من حتی نمیدونم اون الان کجاست!اصن اون..اون چه ربطی به این ماجرا داره؟مرد روی میز کوبید و فریادی کرکننده کشید
+ربطش اطلاعات کوفتی ماعه..تو تنها کاری که باید بکنی دادن ادرس اون عوضیه.بقیش به تو مربوط نمیشه..باشه؟کیونگ پوزخندی زد و سرشو نزدیک تر کرد
_واقعا احمقی اگه فکر کردی قراره ادرسشو بهت بدم و احمق تری اگه فکر کردی از صدای نکرت میترسم لوویس.پوز خند صدا دار دیگه ای زد و به مرد هایی که روبروی در ایستاده بودن اشاره کرد
_الانم بهشون میگی تن گندشونو از جلوی در بردارنو بزارن برم من کارای مهم تری از شنیدم قلدر بازیات برای این جوجه ها دارم.لبشو نزدیک تر کرد و با تن صدای پایینی زمزه کرد
_دفعه بعد که خواستی صداتو بال-
حرف کیونگ همزمان با سیلی که روی گونش نشونده شد و صدای سوت کشیدن گوشش، قطع شد
زبونی به گوشه لبش زد و خنده عصبی کرد
لوویس با نگاه عصبی به گونه ی سرخ شده ی مرد چشم دوخته بودم+جرعتشو داری صورتتو بلند کن و ادامه ی حرف های مزخرفتو بزن.قول میدم انقدر میتونم بزنمت که قدرت شنواییتو از دست بدی مین
این بود..روی وحشی لوویس همین بود
لوویس پوزخند پررنگی زد و ادامه داد
_یه روزی پسرتو پیدا میکنم کنار قبر خودت دفنش میکنم حرومزادهکیونگ سری به تاسف و اروم خندید
+یونگی طوری کل باند مزخرفتو اطلاعاتشو توی مشتش گرفته که کونت داره میسوزه بدبختمرد به طرف کیونگ حمله ور شد و از یقیهش گرفت
_بهت گفتم دهنتو ببند عوضیflash back
دست هاشو توی جیب کتش فرو برد و با دست دیگش گره ی خفه کننده ی کراوات دور گردنشو کمی شل کرد
با نزدیک شدن افرادی با روپوش های سفید که رد سرخی خون به خوبی روی اونها مشخص بود ، پوزخند کمرنگی زد
_تموم شد؟مرد ریز جثه سری تکون داد
+بله همه کارا انجام شدنلوویس هومی کشید و نگاهشو بین اسکلت های اوار شده ی ساختمونِ فرو ریخته شده چرخوند
_چیزیو که از قلم ننداختین؟
+نه همه چیز مو به مو انجام شد.
_بلوبری ها؟
+انجام شدن اقا.
مرد نگاهشو به ماشینی که داشت نزدیک میشد داد و بدون برداشتن نگاه، خطاب به دو مرد گفت
_گفتی همینجا میان دنبالشون؟
+بله.با یه ون سفید و-
VOUS LISEZ
𝑡𝑟𝑢𝑠𝑡 𝑚𝑒/𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘
Roman d'amour𝑐𝑜𝑣𝑒𝑟 𝑏𝑦:_𝑠𝑖𝑚𝑖𝑙𝑖𝑛𝑔_ .Ongoing. 𝑠𝑢𝑚𝑚𝑎𝑟𝑦: تهیونگی که افسردگی بعد فوت مادربزرگش به سراغش میاد مهم تر بود یا هوسوکی که تصمیم به اتمام زندگیش گرفته بود؟ نامجون باید به داد کدوم یک میرسید اوردن یه روانشناش واقعا ایدهی خوبی بود؟ سرنوش...