″به نظرت عجیب نیست؟ ″
″چی عجیبه؟ ″
″عشق... ″
″واضح تر بگو.″
″هر روز و هر شبی که نفس میکشیم با کلی آدم مواجه میشیم... کسایی که ازشون متنفریم, دوستشون داریم و یا اهمیتی بهشون نمیدیم. ″
″خب؟ ″
″ولی از بین همه اون آدم ها فقط عاشق یک نفر میشیم. ″
″این خصلته عشقه... فقط به یک نفر تعلق داره... چرا فکر میکنی عجیبه؟ ″
″اون آدم روزی جزو همون کسایی بوده که
دوستشون داشیم، بهشون توجه نمیکردیم و یا حتی ازشون متنفر بودیم !
دوستی که تو هر روز بار ها و بار ها باهاش مواجه شدی، همراهش غذا خوردی و یا تو روز های تعطیلت راجب چیز های مختلف باهاش حرف زدی
مردمی که بهشون اهمیت نمیدادی یا افرادی که ازشون نفرت داشتی... به حدی که وقتی تو مسیرمون سبز میشدن راهمون رو کج میکردیم تا چشممون بهشون نیوفته″″و ربط این توصیفات به عشق چیه؟ ″
″میگن عشق در نگاه اول خیلی متداوله...
اما من به عشق بر ثانیه اعتقاد دارم !
فقط یک لحظه و یک ثانیه کافیه تا اون دوست بشه معشوقه، دشمنت بشه تنها حامیت و یه غریبه از یه دنیای دیگه بشه تنها آشنات.
عشق عجیبه... ترسناکه... ولی زیباست. ″″صبر کن - صبر کن! اینکه عشق باعث میشه تمام روابط به خوبی بدل بشن ترسناکه؟ ″
″هرچیزی که زیباست به اندازه زیباییش ترسناکه ...
شاید عشق معجزه باشه؛ اما همیشه بدون یه اعتراف ساده از ته دل هم گاهی میتونه فاجعه های بزرگی به بار بیاره. ″---
+آلرژی به شکلات؟ اون پزشکه احمق شوخیش گرفته!؟
نامجون بی هدف رو به جین اعتراض کرد و وقتی هیچ مخالفتی نسبت به اعتراضش ندید خشمگین تر از قبل ادامه داد :
+ کوک چرا بهمون نگفتی؟!میدونی این موضوع چقدر میتونست خطرناک بشه؟
با هقی که پسر کوچولو زد جین دستش رو پشت سر پسرک گذاشت و صورتش رو بیشتر تو گودیه گردنش فرو کرد.
همزمان نگاه خشمگینی به نامجون انداخت و بدون هیچ حرفی و تنها با تو هم کشیدن ابروهاش به پسر عصبانی فهموند حق نداره کوک رو سرزنش کنه !نامجون که ترس پسر کوچولوی تو بغل جین رو دید چیزی نگفت و نفسش رو با حرص بیرون فرستاد .
با رسیدنشون به ماشین سوار شدن و از بیمارستانی که تا چند لحظه پیش دو پسر وحشت زده رو وسط راهرو هاش جا داده بود فاصله گرفتن.
در طول مسیر هیچ صدایی جز هق هق های کوک که سعی در مخفی کردنشون داشت به گوش نمیرسید.انگار اون بچه میترسید که اگه دوباره گریه کنه عمو هاش بیش از پیش از دستش عصبانی بشن.
YOU ARE READING
✺Gomeηasai till the Eηd✺′ᴺᵃᵐʲⁱⁿ′
Romance{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} ″امروز دوباره با مامان بابام بحثم شد...″ ″بخاطر من؟ ″ ″بخاطر علاقم .″ ″متاسفم...″ ″بابت علاقم؟″ ″نه! نمیدونم... بابت اینکه بخاطر من اذیت میشی″ ″ولی من دوستش دارم...″ ″پس تا آخرش شرمندتم″ ″منم تا آخرش عاشقتم...″ ※Couple: Namjin※ ...