″شنیدی که میگن خداحافظی سخته؟ ″
″آره..چطور مگه؟ ″
″ این حرف رو قبول داری؟ ″
″اوهوم..جدا شدن از عزیزانمون سخت ترین اتفاقه زندگیه. ″
″ولی بعضی وقتا جمله ″بعدا میبینمت″ از خداحافظی هم سخت تره. ″
″چرا باید سخت باشه؟ این که حرف دردناکی نیست!″
″خوب بهش فکر کن... خداحافظی سخته چون میدونیم آخر یه رابطه رو نشون میده.″
″درسته... مگه من خلاف این رو گفتم؟″
″متوجه نمیشی؟ خداحافظی بهترین نوع پایان برای یه رابطست!چون هر دو طرف راضی به اتمامش هستن! تو با آگاهیه خودت همه چیز رو تموم میکنی.″
″صبر کن - صبر کن ..چرا همش راجب پایان و آخرین بار حرف میزنی؟ ″
″حالا که به اینجا رسیدیم سوالی نپرس و فقط گوش بده..
گاهی وقتا با عزیزانمون بحث میکنیم..
گاهی وقتا سرشون فریاد میکشیم و اونا رو تحقیر میکنیم ..
بعضی وقتا هم باهاشون خوبیم و لحظات خوشی رو درکنارشون میگذرونیم..
زمان هایی هم بوده که ازشون غافل شدیم یا حتی با اختیار خودمون تماس ها و پیام هاشون رو نادیده گرفتیم..
اما در مقابل وقت هایی هم پیش اومده که با تمام وجود نگران و دلواپسشون شدیم و آرزو کردیم حالشون خوب باشه.
همه اینا رو گفتم تا بهت بگم در تمام لحظات زندگی، سایه سیاه و ترسناک ″آخرین بار″ رو تک تک رابطه هامون چتر باز کرده فقط مشکل اینجاست که ما نمیدونیم اون لحظه آخرین باره...″---
امروز یه روز متفاوت و بخصوص برای ساکنین ساختمان کوچک و قدیمیه جناب کیم بود.
حال و هوای سنگین غم تو تک تک اتم ها و مولکول های شناور در هوا حس میشد و به راحتی دو پسر داخل ساختمون رو زیر فشارش له میکرد.
البته ناگفته نماند که همین حس و حال اسفناک برای اولین بار تنها وجه اشتراک دو پسر غریبه رو تشکیل میداد.
دیشب کیم سوکجین با خودش عهد بسته بود که حتی اگه همسایه سردش رو در حال جون دادن هم دید به هیچ عنوان پا تو اون خونه نذاره و به کمکش نره.
شاید بخشی از این جمله ظالمانه از عصبانیت پسر نشأت میگرفت اما درصد بزرگ تری از اون رو دلیل مهم تری تشکیل میداد..
دلیلی که ناخوداگاه با فکر کردن بهش لبخند کوچیکی رو، رو لبای باریک پسر مینشوند.در مجاورته فرشته رویا پردازمون پسر بچه ما خودش رو تو خونه حبس کرده بود و به کار های بدش فکر میکرد.
+دیگه نمیذاری ببینمت؟
کیم نامجونه سی ساله این سوال رو از جای خالیه عکس داخل قاب که زمانی تصویر پسری رو تو خودش جا داده بود پرسید.
YOU ARE READING
✺Gomeηasai till the Eηd✺′ᴺᵃᵐʲⁱⁿ′
Romance{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} ″امروز دوباره با مامان بابام بحثم شد...″ ″بخاطر من؟ ″ ″بخاطر علاقم .″ ″متاسفم...″ ″بابت علاقم؟″ ″نه! نمیدونم... بابت اینکه بخاطر من اذیت میشی″ ″ولی من دوستش دارم...″ ″پس تا آخرش شرمندتم″ ″منم تا آخرش عاشقتم...″ ※Couple: Namjin※ ...