CHAPTER 12

614 83 42
                                    


JENNIE:

از قبل استرس داشتم که مجبور بودم بخاطر آیرین و جیهیو خنده روی صورتمو تحمل کنم، برای اینکه جمعمون کامل بشه سولگی توی رستوران به ما ملحق شد تا امروز همراهیمون کنه.

"میتونی جلوی خندت رو بگیری؟ من چاره ای نداشتم جز اینکه پیشنهادش رو قبول کنم."

جیهیو با خنده گفت:
"جن تو همونطوری که شیطان از صلیب فرار میکنه، ازش فرار میکنی."

"میدونم اما اون یه پسره بیچارست. اون ادم خوب و خوشتیپیه امروز باهاش میرم بیرون."

"اما زن تاجر اون روزی چیشد؟"
سولگی با لبخند شیطنت آمیزی پرسید.

با بیاد اوردن اون زنی که عقل و هوش منو برده چشمامو بستم.
"اون ربطی به من نداره سولگی، هیچی."

هر سه با صدایی که از بینیشون درست کردن شیطنت افکارشون رو نشون دادن، من از دیدن جیهیو که توی این دیوونگی سهیم بود تعجب کردم.

"خیلی جسور شدی جیهیو، تو صنعت مانوبان چیکار کردی؟"

سولگی و ایرین سمت قدبلندتر چرخیدن که از تعجب چشماشو گرد کرد. تمرکزشون رو تغییر دادم. بینگو!

"هیچ اتفاقی نیوفتاده هیچی، باشه؟ من فقط با دنیل صحبت کردم، اون خوبه."
انگشتاشو روی میز شیشه ای زد و بعد سریعا گفت.
"اون ازم خواست باهاش برم بیرون."

"اوه خدای من!"
آیرین عملا فریاد زد.

هر سه نفر طوری به جیهیو نزدیک شدیم که اتگار میخواست راز مهمی رو بهمون بگه.

"قبول کردی؟"
پرسیدم.

"باهمدیگه سکس داشتین؟"
ایرین پرسید.

"دنیل کیه؟"
سولگی پرسید.

"پناه بر خدا! انقدر سوالذپیچم نکنید!"
بلندتر گفت و کمی عقب تر رفت.

حالا نوبت ما بود که به جیهیو بخندیم، اون از سوال های زیاد ما ناامید شده بود. ما مثل چهارتا احمق دور میز میخندیدیم و نگاه های معنادار بقیه رو به خودمون جلب کرده بودیم. اما بهش عادت کرده بودیم، از اونجایی که وقت ناهار رو اینجا صرف میکردیم، عملا عضو اون رستوران بودیم.

"جواب بده جیهیو شی!"
ایرین فشار اورد.

"ما امشب میخوایم باهم بربم بیرون."

ایرین با نگاهی رو به سولگی گفت:
"مرغای عشق امشب میرن بیرون."

"میتونیم همه باهمدیگه بریم بیرون! نظر شماها چیه؟"
پیشنهاد دادم.

"فک کنم عالی میشه، مطمئنم دنیل هم خوشش میاد!"

"این برای جلوگیری از تمایل اون پسره برای سکس با تو نیست؟"
ایرین با خنده پرسید.

THE STRIPPER (JENLISA TRANSLATED)Where stories live. Discover now