CHAPTER 29

646 67 75
                                    


JENNIE:

چشمامو باز کردم تا مطمئن بشم خواب نیستم، دقیقا همون جایی بودیم که دیشب خوابمون برد، کف اتاق نشیمن کنار شومینه ای که دیگه نمیسوخت. به میز وسط نگاه کردم و دو تا لیوانی که حتی حوصله نداشتیم تمومش کنیم رو دیدم. به لباسامون که روی زمین پخش بود خیره شدم و رو گرمکن لیسا تمرکز کردم، دلم خواست اونو بردارم عطر شیرینش رو بو کنم اما همون لحظه فهمیدم که نیازی به اینکار نیست چون صاحبش کنارم خوابیده بود. اون رو به شکم خوابیده و کمر برهنش رو با پتو پوشونده بود. موهاش حالت عالی داشت، هوس کردم دستمو بینشون ببرم، نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اون لحظه منو فرا گرفت.

دستمو روی پشت برهنش کشیدم بعد آروم سمت موهاش رفتم و اونارو نوازش کردم، در حالی که موهاشو کنار میزدم میتونستم هیکی های روی گردنشو بخاطر کارایی که دیشب میکردیم ببینم. اینا نشونه های عشق بودن. لیسا منو دوست داشت و منم دیوونه وار عاشقش بودم. اون زن آغاز و پایان من بود. بله اون دارو و همینطور بهش و جهنم منه.

شروع به بوسیدن هیکی های روی گردنش کردم و درست همون لحظه لیسا واکنش نشون داد که داره بیدار میشه.

با صدای گرفته و پر محبتی گفت:
"اگه هربار که عشق بازی میکنیم منو اینطوری بیدار کنی مجبور میشیم همیشه اینکارو بکنیم!"

"اگه این یه درخواسته باید واضح تر بیانش کنی."
از روی قصد تو گوشش زمزمه کردم و درآخر لاله گوشش رو گاز گرفتم.

قصدم از لیسا دور نموند. اون با پوست نرم و رنگ پریدش که سالهای سال میتونستم تحسینش کنم کاملا برهنه چرخید و منو تو بغل خودش انداخت بعد همینطور که تو بغلش بودم نشست و تو گوشم زمزمه کرد.

"من معمولا نمیپرسم میس کیم، این به وضوح یه دستور بود."
با حالت متکبرانه و منحصر به فردش گفت، طوری که سر تا پای منو لرزوند.

لیسا درحالی که گردنمو میبوسید دستشو روی کمرم میکشید و‌ همین کار باعث میشد دیوونه بشم.

موهاش رو که بخاطر دیشب بهم ریخته بود گرفتم و زمانی که یادم اومد چه اتفاقی افتاده اروم خندیدم. نه فقط دیروز بلکه کل آخر هفته. لیسا از کارش دست کشید و با چهره ای خندون بهم نگاه کرد.

"دارم قلقلکت میدم میس کیم؟"
چنان بامزه پرسید که باعث خندم شد.

لیسا الان با چهره ای نه چندان خوب بهم نگاه میکرد که لحظه سکسی خودمون رو خراب کرده بودم پس همون لحظه تصمیم گرفتم یکم اذیتش کنم.

"چی شده میس مانوبان؟"
به طعنه آمیز ترین شکل ممکن پرسیدم.

"داری با آتیش بازی میکنی میس کیم."

"من از سوختن نمیترسم. زود باش، بهم نشون بده چی بارته."
مسخره کردم و هر کلمه رو به خسی ترین شکل ممکن میکشیدم.

THE STRIPPER (JENLISA TRANSLATED)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora