THE STRIPPER (JENLISA TRANSLATED)

CHAPTER 21

LISA:

این دنیا داشت چی به سر این زنا میورد؟ همشون دیوونه شدن؟ فقط همین آشفتگی بزرگ روز منو توضیح میداد. چطوری ممکنه تو این مدت کوتاه همه چی وارونه بشه؟ مشخصه تو این مدت کم خیلی سرزنش شدم اما شاید عواقبی که میتونست داشته باشه فراموش کرده بودم.

بعد از اینکه روبی جین طردم کرد داشتم تنهایی به آپارتمان خودم برمیگشتم. وقتی رسیدم کفشامو گوشه ای پرت کردم و روی مبل دراز کشیدم. با کشیدن نفس عمیقی سعی کردم مغزم رو که اطلاعات زیادی تو این مدت کم پردازش میکرد اروم کنم.

تلاش کردم بفهمم دلیلیش چی بوده که روبی جین منو رد کرد. یادم نمیاد کاری کرده باشم تا این زن عصبانی بشه. یعنی اون منو با کسی دیگه دیده بود؟ نکنه اون منو با جنی دیده؟ نه نه. خیلی بعیده، من و جنی تازگیا بهمدیگه نزدیک شده بودیم اما رابطمون الان به بدترین شکل ممکن بهم ریخته و همشم تقصیر منه. من بخاطر اینکه سزاوار همچین رفتاری شد متاسفم. در اون لحظه حس پشیمونی کل وجودمو گرفت و بیاد اوردن تمام لحظاتی که اون باعث میشد احساس بهتری داشته باشمو خوشحال باشم، فقط احساس گناه منو بیشتر کرد.

چشمامو بستم و تمام لحظاتی رو که با هم داشتیم بیاد اوردم.

************

فلش بک

"اوضاع مرتبه؟"

نه نیست، من خیلی دوست داشتم همینجوری بمونه‌.

"اره فقط داشتم فکر میکردم."

"میتونم بپرسم در مورد چی؟"
اون زمزمه کرد تا مزاحم بقیه نشیم.

"در مورد اینکه چقدر اینجا خوبه."

لیسا ساکت موند و فقط چشماش به مال من زل زده بود که بعد لبخند زد.

"میخوام یه رازی رو بهت بگم."
نزدیکتر شد، درست کنارم نشست و سمتم خم شد تا در گوشم صحبت کنه.
"من اینجاهم دوست دارم."
آهسته زمزمه کرد که باعث شد تمام موهای بدنم سیخ بشه. سرمو پایین انداختم و لبخند زدم.

"اشکالی نداره سرمو تو بغلت بذارم؟ نمیخوام بدرفتاری به نظر بیاد اما من چیزه..."

"اشکال نداره، میتونی دراز بکشی."

لیسا سریعا بعضی چیزا رو انداخت، روی زمین دراز کشید و سرشو رو پاهای من گذاشت.

"جیسو قطعا منو میکشه من سرمو تو بغل کراشش گذاشتم یا کای، درسته؟"

"بین من و هیچکدوم از اونا چیزی نیست."

"پس عالیه. من نمیخوام بخاطر حسادت هیچکدوم از خواستگارات با کسی بحث کنم میس کیم."

"هان! این فقط با اونا نیست، میدونی؟ نامزد تو، جویی. اون اولین کسی هست که بحث راه میندازه."