CHAPTER 15

625 82 60
                                    


JENNIE:

Seoul, South korea - 01:58

به رختکنم برگشتم و هنوز باورم نمیشد چه اتفافی افتاده. هنوز تیک عصبی داشتم، لیسا مانوبان منو مال خودش کرده بود و من هیچ مشکلی باهاش نداشتم. مطمئنا همه چیز پیچیده تر میشد. اگه قبلا ترک کردن لیسا برام کار سختی بود الان عملا غیرممکن بود.

"چیکار کردی جنی؟!"
با خودم فکر کردم.

در حالی که لباسامو میپوشیدم سرمو تکون دادم. وقتی توی آینه نگاه کردم میتونستم کبودی هایی رو ببینم، لیسا اطراف گردن و نزدیک سینم کبودی های بنفش رنگی به جا گذاشته بود. عوضی!

بعد از پوشیدن آخرین تکه لباسم نگاهی به اطراف کلاب انداختم و هیچ اثری از اون ندیدم. لیسا میدونست که من نمیخوام اونو با شخص دیگه ای ببینم و قاطعانه اطاعت میکرد.

از در پشتی رفتم تا کسی متوجهم نشه. شب سردی بود، وزش باد تنم رو میلرزوند. سریعا به نزدیکترین خیابون رسیدم و دیدم لیسا با ماشینش رفت. حتی حواسش به اطرفیانش نبود. از دستورم پیروی کرده بود که بدون حضورم توی کلاب نمونه. این واقعا منو خوشحال کرد.

دلم میخواست بهش نزدیک بشم و بقیه شب رو تو آغوشش بگذرونم اما برای امروز از حدم گذشته بودم، پس نباید ادامه بدم.

دقیقا 15 دقیقه بعد وارد آپارتمانم شدم و تصور میکردم ایرین و جیهیو خوابن. خونه توی سکوت محض بود، با قدمای آهسته راه میرفتم تا سروصدا نکنم و وقتی بالاخره در اتاقمو باز کردم، ایرین از قبل منتظرم بود.

"جندوکی، چرا این ساعت رسیدی؟"
ایرین با شک پرسید، طوری دورم قدم میزد که انگار داشت تحلیلم میکرد.

"نمایش امشب دیر تموم شد."

سعی کردم با هیجان کمتری صحبت کنم. وانمود کردن یا دروغ گفتن به ایرین عملا غیرممکن بود، اون زن منو بهتر از هرکسی میشناخت.

"دروغ نگو جن، اجرای امروز گروهی بود. حدس میزنم این تاخیر تو یه اسم و لقب داره."

بهش نگاه کردم و یه لبخند زورکی زدم، هیچی از اون دور نمیموند.

"بهت دروغ نمیگم ایرین، تاخیرم به خاطر لیسا مانوبان."

"میدونستم، با رئیس چیکار میکردی؟"

آیرین با ترس و در عین حال هیجان زده پرسید. روی تخت نشست و صدام زد تا کنارش بشینم. نگاهش کنجکاو همراه با اضطراب بود. یه لیوان آب برداشت تا بخوره منتظر موند تا حرف بزنم.

"من باهاش سکس داشتم."

وقتی حرفمو شنید مایعی که میخورد رو تف کرد و باعث شد بلند بلند بخندم.

"تو چی؟!"
با چشمای گشاد شده پرسید.

چشمامو بستم و کنار ایرین دراز کشیدم.
"دقیقا همون چیزی که شنیدی، من و لیسا سکس داشتیم. وای اونی، لیسا شگفت انگیزه!"

THE STRIPPER (JENLISA TRANSLATED)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant