CHAPTER 19

605 80 119
                                    


LISA:

"باید انتخاب کنی لیسا، سعی نکن همه زنارو داشته باشی!"
جویی گفت و دست به کمر منتظر جواب موند.

"خدایا، چرا هنوزم مزاحمم میشی؟"

"تو منو ول کردی که دنبال منشی ها و استریپرا راه بیوفتی، درسته؟"

جنی با عصبانیت گفت:
"مراقب حرفات باش، بهت اطمینان میدم که من خیلی بهتر از توئم!"

"اگه نتونستی از پسش بر بیای بخاطر اینه که به اندازه کافی خوب نبودی!"
روبی جین گفت، همیشه گستاخه!

چه کوفتی داره سر زندگیم میاد؟ بعد از همه کارایی که کرد هنوز جسارت اینو داشت که بخواد بهم درس بده که با کی قرار بذارم یا نه! این نمیتونه واقعی باشه، این چطور ممکنه! تو پشت میزی نشستی که مقابلت نامزد سابقت و دوزنی که باعث شدن عقلتو از دست بدی ایستادن. این حداقل دیوونگی بود، این سه تا منتظر جواب هستن و تو نمیدونی چی بگی! جویی، جنی و روبی جین؟ میخوای کی رو انتخاب کنی؟

"لطفا، هیچکدوم از شما نمیتونه اینطوری صحبت کنه!"
با عصبانیت از سرجام بلند شدم.
"کی گذاشته اینا بیان اینجا و منو سوال جواب کنن؟"

هر سه نفر ساکت بودن بهمدیگه نگاهای آتشی مینداختن. اگه انقدر غم انگیز نبود میتونستم به اون موقعیت بخندم.

"منتظرم این دوتا رو بفرستی برن!"
لحن عصبانی جویی قوی تر شد.

"ازت میخوام بری!"

زنا بدون اینکه بفهمن منظورم چیه بهم نگاه کردن.

"جویی لطفا! ما دیگه چیزی بینمون نیست، حتی نمیدونم چرا دنبالم راه میوفتی!"

با هماهنگی جالبی، جنی و روبی جین همزمان لبخند پیروزمندانه ای زدن. لعنتی!

"این واقعا همون چیزیه که میخوای؟ تنها زنی که برات ارزش قائله رو بفرستی؟"

مضخرفه! جویی زنیه که بیشتر از همه دیوونم میکنه حتی وقتی برگشتم سئولم همینطور بوده. دیدم اون دو زن زیبا سکوت کردن.

"ازش؟"
با کنایه خندیدم.
"تو یه اشتباه تو زندگیم بودی، حالا لطفا برو."

اگه جویی میتونست با نگاهش کسی رو بکشه مطمئنا من دیگه نمیتونستم رو این زمین زندگی کنم. نگاه اون از روی نفرت و عصبانیت خالص بود که به سادگی روی من تاثیری نداشت. جویی امروز برعکس گذشته حتی یه درصد هم روم تاثیر نداشت. نگاهشو از من گرفت و به جنی و روبی جین خیره شد. حتی اون لحظه هم روبی جین بدون ماسک نبود. یعنی میشد صورتشو ببینم؟ اصلا میفهمم که اون واقعا کیه؟

"حتی جرات پشیمون شدن از این موضوع هم نداشته باش، لیسا!"
جویی گفت، از اتاق بیرون رفت و درو محکم بست.

دوباره روی صندلی نشستم و چشمامو بستم، سعی کردم چند لحظه بخاطر اون همه استرس اروم باشم. در همین حین احساس کردم دو دست از دو طرف شونه هام پایین میان و به طور لذت بخشی ماساژم میدن.

THE STRIPPER (JENLISA TRANSLATED)Where stories live. Discover now