part4

381 106 39
                                    

jk pov:

ضربان قلبم هرلحظه تند و تند تر میشد، این دیگه چی بود؟..

چرا میخواد با من بیشتر آشنا شه؟
با نگاهم مسیری که میرفت رو دنبال کردم که با برگشتن یهویش و چشمکی که زد ،چشمام بیشتر گرد شد ..

اون مرد زیادی جذاب و کاریزماتیک بود و خب من ..یه پسربچه خجالتی و دستو پاچلفتی که شجاعت کافی برای روبه رو شدن با هرکسی رو نداره..

دستمو روی قفسه سینم گذاشتم و پشت سر هم نفس های عمیقی میکشیدم و با خودم تکرار میکردم که دلیل ضربان تند قلبم استرس و اضطرابه نه چیز دیگه ای..!

در طول زندگیش با مرد و زن های زیادی  برخورد داشت که براش پیشنهاد رابطه عاطفی و جنسی داشتن  چرا که همه دنبال ظاهر فوق العادش بودن نه قلب و روح پاکش..! و خب نتیجه ش این بود که هیچ کدوم از اونها نتونسته بودن قلبه کوچولوی تو سینه ش رو بدست بیارن ..

بدون اینکه به مغزم اجازه فکر دیگه ای رو بدم ، با بدن سست و خستم به ادامه کارهایی که داشتم رسیدگی کردم ..
--------------------------------------------------
:tae pov
میتونستم حس کنم اون پسر خیلی راحت تحت تاثیر قرار میگیره و خب باید هم اینطور باشه..
طبق گفته های مین هوو اون هیچ دوستی غیراز افراد نزدیکش و چندتا از همکاراش نداره و این برای منی که خوب بلده یک نفر رو به اسارت احساسات بکشه ، آسون ترین کار ممکن بود..!
کافیه مدت کوتاهی تمام توجهم برای اون باشه.!

با چک کردن موبایلش و دیدن ده میس کال از دست رفته از جنی ،با تعجب سریع باهاش تماس گرفت. تا الان پیش نیومده بود جنی بیشتر از یک بار تماس بگیره و خب اگه جوابی نمیدادی ،منتظر تماست میموند!
نگران بود جنی چیزی درباره ی شرط بندی فهمیده باشه و خب این اصلا چیزی نبود که دلش بخواد اتفاق بیفته!

با صدای جنی پشت گوشی نفسش رو با اضطراب بیرون فرستاد

"عزیزم،کجا بودی و چیکار میکردی که با وجود ده بارتماس از من، بعد از دو ساعت متوجه شدی؟؟ میدونی که چقدر از صبر کردن و کم توجهی متنفرم!"

...خوب میدونست که جنی دنبال بهانه ایه که هرچه زودتر ازدواج کنن
و چه بهانه ای بهتر از پیدا کردن اتو از تهیونگ؟

تمام این مدت با فرستادن هرزه های مختلف، رشوه و پرونده های سنگین و جاسوس هایی که همه جا بودن، سعی داشت تهیونگ رو وارد بازی ای کنه که کارگردانش خودشه و خیلی راحت بتونه کنترلش رو به دست بگیره و خب تهیونگ زرنگ تر از این حرفا بود که متوجه اطرافش نباشه..!

"اوه عزیزم ..میدونی که چقدر سرم شلوغه کار های شرکته..متاسفم بابته تاخیر..اتفاقی افتاده ؟؟"
جنی با خوشحالی وصف ناپذیری شروع به حرف زدن درباره کابوس همیشگیه تهیونگ کرد..چرا کابوس ؟چون از نظره تهیونگ ، جنی هیچوقت لایق مادر بودن نیست و نخواهد بود...

"بیبی فکر کنم حامله اممم ..فردا باید با من بیایی سونوگرافی تا مطمئن شیم"
تهیونگ زبونش بند اومده بود،مطمئن بود که هربار قبل از سکس به شدت محتاطانه رفتار میکرد و جنی بعد از هر بار رابطه قرص های ضدبارداری مصرف میکرد..پس جنی درباره چی حرف میزد؟؟!

"اوه ..خب  م..ما فعلا مطمئن نیستیم عزیزم ..ما خیلی مراقب بودیم و اصولی پیشگیری های لازم رو انجام میدادیم!!!"

"امیدوارم که مراقبتا جواب نداده باشه بیبی..که البته مطمئنم جواب نداده..خب دیگه من و بیبی کوچولومون باید بریم "
جنی با قهقهه ادامه داد و گوشی رو بدون خداحافظی قطع کرد .

تهیونگ مطمئن بود یه چیزی این وسط اشتباهه و حرف های جنی بیشتر از قبل بهش اطمینان میدادن که حدساش درسته !!

با وحشت به کشو کنار تختش حمله برد و بسته کاندوم رو بیرون کشید با عجله سمته آشپزخونه رفت زمزمه وار دعا میکرد که چیزی که فکرشو میکنه درست نباشه..

کاندوم رو با اب پر کرد.... و بنگ !!!
کاندوما سوراخ بودن...

چشم های سرخ شده از عصبانیتش و فریاده پر از خشمش ،نشون دهنده کیم تهیونگی بود که به طرز خطرناکی بیشتر از هر موقع دیگه ای خطرناکه !!!

"هرزه لعنتییییییییی میکشمت"

خوب میدونست که اگه این خبر به گوش خانواده های هردوتاشون برسه چه اتفاقی میفته!!!


سلام نانازیا امیدوارم حاله دلتون خوب باشه🥰💖
این پارت به نصبت پارت های قبل کمی کوتاه تر بود اما خب قول میدم زود اپ کنم🤤✋🏻
شرط ووت پارت بعدی +۵۰ 🤧
دوستون دارم تا بعد❤️

call me by your nameWhere stories live. Discover now