part7

309 65 11
                                    




junkkook pov:

براش غیر قابل باور بود!
اون الان استخدام شده بود دقیقا جایی که تمام زندگیش رو با رویاش گذرونده بود..اونم به لطفه مرد جذاب روبه روش..
بعد از خوندن کامل قرارداد کاریش به مبلغی که قرار بود به عنوان دستیار
بهش پرداخت شه با تعجب و چشمای ناباور نگاه کرد
فاک...پونصد هزار وون؟؟؟؟ با پس انداز این پول بعد از چند ماه میتونست خونه ی بهتری رو برای مامانش و جیمین بگیره
و اینکه میتونست کم کم به فکره عمل غیر قابل ریسکش باشه ...

"خب..چطوره؟؟از شرایط و مبلغ قراردادت راضی هستی؟"
تهیونگ با لحن نه چندان خشک گفت و به پسرکه روبه روش که لباشو از شدت استرس گاز میگرفت خیره شد
کوک با لحن خیلی شاد و ذوق زده ای که سعی در کنترل کردنش داشت تند تند سرشو تکون میداد و از تهیونگ تشکر میکرد
"البته آقای کیم..خیلی م..ممنونم..تمام تلاشه خودم رو میکنم"
-خوبه اما من یه شرایط به خصوصی دارم
با این حرف کیم چشمام گرد شد
چه شرایطی ؟مگه همه چی توی اون پاکت کاغذ نوشته نشده بود؟
صدامو صاف کردم و با کنجکاوی منتظر کامل کردن حرفش موندم
"باید به مدت دوماه خونه من زندگی کنی"
وااااات؟؟؟ این دیگه چه کوفتیه

" بلههه؟به چه دلیلی دقیقا؟"
" این دوماه خیلی برای اقتصاد شرکت مهمه باید شبانه روز همه چی تخته کنترل باشه و اینکه تو دستیار منی ، ..نکنه میخوای سرایدار اینجارو برای کارها ببرم خونه؟"
و با جمله آخرش ابروهاشو بالا برد و طلب کارانه منتظر جواب پسر روبه روش بود
" اوه خب باشه.."
کوک با گیجی جواب داد
کیم پوزخندب به پسرک زد و دستشاشو بهم کوبید
"خب خیلی ام عالی ..پس من فردا منتظرتم وسایل هاتو بیار "
کوک سری تکون داد که باعث شد چتری هاش کاملا جلوی چشمشان بگیرن
تهیونگ با لبخند جلو رفت و آروم با دستاش موهای نارگیل روبه روش رو کنار زد و به چشماش خیره شد

و خب کوک بیچاره...همین الانشم حس می‌کرد داره خودشو از نگاه داغ مرد رو به روش خیس میکنه ((منظورش از لحاظه جیشه جیشششش بشور اون نکبت مغزو))

"خرگوش کیوت"
کیم فاصله بینشون رو بیشتر کرد و آروم جوری که فقط کوک و خودش بشنون لب زد
"خب..م..من دیگه میرم ممنون بابته همچی آقای کیم "
با حالت میخوای تعظیم کرد و سعی کرد با دستاش لپ های سرخ شدش رو بپوشونه.

تهیونگ با دور شدن پسر سرش رو به سمته صدای زنگی که از گوشیش میومد برگردوند و با دیدن اسم جنی چشماشو چرخوند و بی حوصله جوابش رو  داد ..
این دختر واقعا رو مخ بود با جواب دادن گوشیش اولین چیزی که به گوشش خورد صدای کیری لوس طوره نامزدش بود

"هایییی بیبی برای امروز آماده باش میریم تا بابایی نی نی کوچولوشو ببینه "
با هرکلمه زن اخماش بیشتر درهم میشدن و حرصی تر می‌شد
باید یه کاری می‌کرد
اون نمیخواست بچش از خون اون زن هول باشه
اصلا از کجا معلوم اون بچه خودش باشه ؟
با صدا زدن اسمش توسط جنی از افکارش دست کشید
حتما باید از این بابت مطمئن می‌شد
جنی زنی نبود که بخواد متعهد به یه نفر باشه ...

کوک با خریدن موچی های مورد علاقه جیمین و مامانش از فروشگاه بیرون زد
میدونست با خبری که داره چقدر خانوادش خوشحال میشن

"چیم ، بیچ عزیزه من ...تونستم قبول بشم میتونی باور کنی؟؟؟؟من الان دستیار کیم بزرگمم"

جیمین ذوق زده به سمته کوک پرواز کرد تا بغلش کنه..
البته  نه خودشو!!
موچییییی های گوگولیشووووووو
کوک با پوکر ترین حالت ممکن صحنه چندشه بوسه جیمین و موچی هارو نگاه می‌کرد
"میدونستم از احمقی مثه تو نباید انتظاری داشت"
و با یادآوری مسئله امروزش بلند داد زد
"اوه چیم راستی من دوماه باید خونه رئیسم بمونم برای کارهاش ..خیلی تایم با ارزشیه براشون"

جیمین با تعجب با لپ های سرخ و پر شده از موچیش برگشت سمته کوک
"واااات؟؟؟بگو ببینم رئیست جوونه ؟خوشتیپه؟ازدواج کرده ؟؟؟؟"

"اینایی که میگی دقیقا به من و تو چه ربطی داره چیم؟ و اینکه اره...هم ..جذابه و هم جوون"

با جمله آخرش بدون اینکه بدونه لبخند کوچیکی گوشه لبش جا خوش کرده بود

جیمین با تخس ترین و آروم ترین حالت ممکن  لباش رو به گوش کوک نزدیک کرد و لب زد
" والله العظیم یو عار گی"
و خب جیمین بعد از این حرف فهمید زندگی با دست و پای فلج شده واقعا قراره سخت براش تموم شه



سالام...ببینید میدونم الان واقعا دارین فحش میدین منو😂😂
هیچ بهونه ای جز گشادی و کصکش بودن ندارم🦦
شماهم یکم کونتون رو تکون بدین انرژی بدین آدم دلش خوش باشه زود زود و با کیفیت اپ کنه
خب..هیچی خلاصه
فعلا بیچز🗿💖🌸

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 13, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

call me by your nameWhere stories live. Discover now