part1

6.2K 464 8
                                    

-الو هیونگ ..... سلام ... چیزی شده

+.............................

-باشه ..... کجا بیام ؟؟؟
+............................

-باشه هیونگ ولی واقعا چیزی نشده .... باشه پس

سریع میرسونم خودمو ...

"سریع از محوطه دانشگاه خارج شدم و به سمت

خیابون رفتم و با اولین ماشینی که دیدم دستم رو

تکون دادم و سوار شدم ... ادرس کافه همیشه گی

رو که با نامجون هیونگ و هوسوک هیونگ میریم رو

دادم و راه افتاد با دانشگاه فاصله زیاد داشت ولی 

به خونه هامون نزدیک بود ..... ۳۰ دقیقه طول کشید و

رسیدم پیاده شدم و پول ماشین رو حساب کردم و

وارد کافه شدم نامجون هیونگ و هسوک هیونگ رو

دیدم که مثل همیشه پشت همون میز نشسته بودن ...

میزی که تو گوشه ترین مکان کافه قرار داشت و

دقیقا کنار پنجره بود به سمت میز رفتم ..."

-سلام هیونگای منحرف خودم ..

×بچه خر هی بزار برسی ..

-عااا نامجون هیونگ دروغ میگم

+خدای یا به کدامین گناه منو گیر این دوتا خر انداختی .. هااا ..

×چطور بود امروز بچه..

-بد نبود ولی یه واحدی که برداشت استادش چقدر ترسناکه ... هم پیر هم ترسناک ...

×یا عبن تالب با اون افتاد نامجون .. برات از الان فاتحه میخونم پسر ..

-چرا مگه استاد لی مین چشه .. سخت گیره ..؟؟

+سخت گیرر .. پسر خشتکتو میکشه سرت ...

-خدایا ... چرا من اخه ....

×ردیهم دعنت .... داش کاش یه واحد اضافه بر نمیداشتی ...

-میدونی که نمیتونم میخوام سخت کار کنم .‌... نمیخوام مثل ناپدریم بشم...

+حالا بگزریم ... چی سفارش بدیم ....
هاااا .. هوسوکککک.... میگم چی سفارش بدیم ..

×ها ... اهان اهان ... اوکی الان من میرم سفارش

میدم ...

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now