-"همنوجوری که گوشه تخت تو خودم جمع شده بودم با کوک نگاه کردم که داست موهاش رو تو اینه درست میکرد ... یه کته نیم تنه سیا با یه شلوار جذب و پوتین های سایه بلند تا زیر زانوش پوشیده بود موهاشو یه طرفه ریخت تو صورتش و برگشت بهم نگاه کرد ... سریع نگاهم رو ازش گرفتم ولی متوجه پوزخندی که زد شدم ..."
+"با پوزخند به پاهاش لختش بعد به صورتش نگاه کردم و سمت در رفتم ازش خارج شدم که همون لحظه تهیونگ رو دیدم که سمت اتاق میومد "
+میرم پایین زود بیاین..
×"سری براش تکون دادم و در اتاق باز کردم و وارد اتاق شدم ... جیمینو دیدم که رو تخت مچاله شده بود"
×چرا لباس نپوشیدی..
-نداشتم...
×"سمت کمد رفتم یه کت قرمز با یه پیرهن دکمه داره سفید و یه شلوار تنگ سیاه که سر زانو هاش زاپ داشت با یه کفش ورنیه پاشنه ۳ سانت مشکی گرفتم سمتش."
×اینار بپوش ... خودت که بلدی موهاتو درست کنی ؟
-بله ارباب..
×خوبه ..
یه پیرهن سیاه با یه کت سیاه و شلوار تنگ سیاه در اوردم و تنم کردم کفش ورنیه رو پام کردم به خودم تو اینه نگاه کردم موهام رو روبه بالا حالت دادم و انگشترام رو دستم کردم .. تلفنم رو از رو میز برداشتم و منتظر به جیمین نگاه کردم "-"نگاهی بهش کردم فکر کردم بعد درست کردنه موهاش میره بیرون ... مضطرب هودی رو از تنم در اوردم و گذاشتم رو تخت پیرهن رو برداشتم تنم کردم و دستم رو بردم که دکمه ها رو ببندم که با صدای تهیونگ دستم تو هوا موند .."
×"هودیش رو که در اورد به تنش خیره شدم .... نفهمسدم چی شد که محوش شدم وقتی خواست دکمه هاش رو ببند نزدیکش رفتم:
×من برات میبندم..
-"دستم انداختم پایین و نگاهمو با کفاشی تهیونگ دادم "
×"دستمو سمت دکمش بردم .. با هر بار بستن دکمه هاش دستم با بدنش برخورد میکرد و باعث لرزش های بدنش میشد ... پوزخندی زدم دوتا دکمهی اخر رو باز گذشتم .... "
×نبندشون..
-"با تعجب نگاهش میکنم"
-ام اینکه خیلی بازه...
×با اخم غلیظی بهش نگاه کردم"
-"با نگاهش ترسیده سرمو پایین انداختم"
-چشم ارباب...
×عقب رفتم و بهش نگاه کردم و منتظر موندم ..."
-"نگاه منتظرش رو دیدم .. پوف پنهونی کشیدم شلوار رو از تنم در اوردم و خم شدم تا شلوار رو بردارم"
×"شلوارکش رو که از پاهاش در اوردم نگاهم سمت پاهاش رفتم که الان بیشتر تو دید بود با خمشندش و بالا رفتن پیرهن باسن دقیقا تو دیدن بود ... دستم زدم به کمر و روم اونوری کردم "
×اگه دوست نداری که همین الان به فاکن بدم بهتره عجله کنی ...
-" با حرفش سریع شلوار رو تنم کردم و کمربندم رو بستم و پیرهنم رو روش مرتب کردم کتو برداشتم و تنم کردم .. سمت اینه رفتم و موهام رو از فرق باز کردم و مرتب دو طرف صورتم انداختم ... روی میزو نگاه کردم یه برق لبم برداشتم و به لبم زدم و برگشتم سمت تهیونگ"
×"نگاه به سرتاپ انداختم و لبخندی از سر راضیت زدم ... "
×راه بیوفت
-"کفشو پام کردم و جلو تر ازش راه افتادم ... از در ورودی اصلا خونه خارج شدیم و کوک رو دیدم که پشت ماشین روی فرمون با انگشتش ضرب گرفته "-"نزدیک ماشین شدیم تهیونگ در عقبو برام باز کرد و اخمی که بین ابروهاش شکل گرفته"
×بشین..
-"اروم رفتم داخل و وست نشستم .. کوک از تو اینه به تیپم نگاه کرد و بعدش پوزخند زد ... نگاهش سمت یقم که رفت پوزخندشم پرنگتر شد .. نگاهش به یقم کردم خیلی باز بود دستمو بردم که حداقل یه دکمش رو ببندم که با صدای کوک متوقف شدم"
+بهش دست نزن ....584
...........................................................
بنویسم پارت بعدم بنظرتون😐🤣
انقدر ایده دارم که نگید به خدا یکی باید منو بگیر مگه نه ۱۰ پارت دیگممینویسم جررر😐🤣🤣🤣خلاصه که لاوتون و میصتون شدید
Love you all guysگایز ببخشید پارت قبل نمیدونم چرا کامل نیومد جر
YOU ARE READING
ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳
Fanfiction-بعضی وقتا اینجوری که خیلی چیزا اشتباه میشه ، مسیر که انتخاب میکنیم ، جوری که رفتار میکنی .. حتی بعضی وقتا به دنیا اومدن بعضیا اشتباهه ... من هم اشتباه بدنیا اومدم .. هم اشتباه عاشق شدم. ^wrong^ ...