-جیمین گور خودتو کندی ....+جیمین کاره درستی نبود از دستمون فرار کردن ...
-شما همتون عوضین ... مثل اون ناپدری عوضیم ...
.
.
.
.
.
فلش بک :
+تو شرطو باختی جناب لی ...... بهتر پای حرفت باشی و اون جوجه رو بدی به ما ....-خیله خوب ........ جیمین .... جییممنننننن .. گمش بیا اینجا .. چند بار باید صدات کنم ...
×بله ....
+تو از این به بعد برای این دو نفر و باید باهاشون زندگی کنی ... بعد رفتاری و هرچیزی ممنومع چون به زرت تموم میشه .. ههههههههههههه
(کوفت مردتیکه الاغ)
-نه لطفا ... به حرفاتون گوش میدم دیگه گریه نمیکنم فقط منو نفرستین برم خواش میکنم ... هر چقدر خواستین منو بزنین ولی لطفا ... خواهش میکنمم ... منو ...+دهنتو ببند جیمین ...
-"به پشت دستی که بهم زد تعمه خونو تو دهنم حس کردم و گریم شدت گرفت .. شدت ضربش انقدر زیاد بود که از گوشه لبمم خونه میرخت بیرون ..."
+گمیشی میری پیششون و مثل یه هرزه خوب هرزگی میکنی فهمیدی ...
-"سرمو تکون دادم .. چرا من ... اخه چرا ؟"
+نشنیدم توله !!!
-بله .... متوجه .. شدم
+خوبه .. برو پیششون ...
........
×تیکه ی خوبی جئون نه ...
÷عاره کیم دارم تصورش میکنم که زیرمه و داره ناله میکنه ....
×افکار کثیفو بزار بری شب ... هی تو جوجه ... بیا اینجا ...
"با دست روی رون پاش ضربه زدم برگشتم به نامدریم نگاه کنم که شاید امیدی به بارگشت باشه ولی با تنها جیزی که مواجه شدم اخه برزخی ناپدریم بود برای همین از حرف اون ادم گوش کردم و رفتم رو پاهش نشستم ...."×خوبه ... دقیقا مثله یه پاپیه حرف گوش کن ...
......
۱ هفته بعد :جیمین همین الان گمیشی اتاق ...
-نمیخوام .. تمیام .. دیگه بسع ... چی فکر کردین .. من یا وسیل بازیم براتون ....
÷پدرت که ترو به این عنوان فروخت پارک جیمین !!
-پدرم و تو تهیونگ همتون برین به جهنم همتونننننن
×جیمین من همینجوری اروم نمیمونم ..... بهتر همین الان گمشی میا بالا مگه نه قول نمیدم زنده بونی .. پس ادم باش و بیا بالا
-عمرا ...
÷خودت خواستی
×جان ... این هرزه احمق و سرکشو بیارش بالا .. یه تنبیه حسابی تو راه داره ...
"اون جان عوضی ... اومدم سمت تا منو از شونه هام بگیره و پیش اون دوبرادر یکی عوضی تر از اون یکی ببره که جا خالی دادم و از زیر دستش در رفتم و سمت در دویدم و از اون عمرات نفرین شده اومدم بیرون با هر توانی که تو بدینم داشتم میدوئیدم می تونستم صدای اون نوچه هاشو بشنوم که دارن میان دنبالم .. به خیابون رسیرم که یه ماشین جلو پا ایستاد ..
@بپر بالا
-"دو دل بودم .. اگه اینم از ادماشون باشه چی ..
@به چی فکر میکنی .. بجنم ...
-"دلمو به دریا زدم و سوار ماشین شدم .. درسته اون فرشته نجاتم بود ... نامجونی هیونگ "
پایان فلش بک :
+فکر کردی در رفتن از دست ما به همین راحتی .. گورت کندست پارک ...
-هه فکر کردی ... من دیگه اون بچه ضعیف و حرف گوش کن نیستم ....
+میبینیم پارکک....
...........................................................
اینم از این پادت .. شرمنده کم بود پارت بعد هیجانی میشه ووت و کامت فراموش نشه منتظر پارت بعد باشید 💟
Love you all⛼🌕
YOU ARE READING
ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳
Fanfiction-بعضی وقتا اینجوری که خیلی چیزا اشتباه میشه ، مسیر که انتخاب میکنیم ، جوری که رفتار میکنی .. حتی بعضی وقتا به دنیا اومدن بعضیا اشتباهه ... من هم اشتباه بدنیا اومدم .. هم اشتباه عاشق شدم. ^wrong^ ...