part 31

1.5K 207 41
                                    

-"برگشتم و نگاهی به تهمین کردم  و دستمو براش تکون دادم و بهش نگاه میکردم که تو تاریکی محو میشد .... با رفتنش لبخند از روی لبم محو شد و جاش و به غم داد ... آهی  کشیدم و کلیدی که از روی جا کلیدی بالا جاکفشی برداشته بودم و از تو جیبم در آوردم و درو باز کردم ... نگاهی به همه جا کردم ... چراغا همه خاموش بود .... پس خیلی آروم قدم برداشتم و از پله ها بالا رفتم به مقصد اتاقم ....... بهش که رسیدم و دستم رو دستگیر گذاشتم و درو باز کردم .... نگاهی به دستم کردم .... تف من چرا کلیدی و با خودم آوردم بالا .... هوف ولش کن صبح میزارم سر جاش ..... دستم و سمت کلید برق بردم و چراغ روشن ‌ردم ... برگشتم که سمت لباسام برم که عوض کنم که با دیدن اون دوتا که یکیشون رو تخت و اون‌یکی سرپا وایساده بود دستمو گذاشتم رو قبلم ...."

-ودف ... معلوم هست اینجا چه غلطی میکنین ....
+تو تا الان کجا بودی
-ای یا یا ... دور بر ندار ...
×پرسیدد تا این موقعه شب ‌دوم قبرستونی بودی
-جفتتون گمشین بیرون از اتاقم بهتون هیچ فاکینگ ربطی نداره
×"منو کوک سمتش رفتیم و من از جلو و کوک از پشت بهش چسبیدیم ... کلی دستو پا میزد گشت بهمون میزد که ولش کنیم ..... ولی خوب مشتاش برای خودش محکم بود ولی من انگار داشت یه بچه میزدم ... "
×"تو صورتش خم شدم و نزدیک لبش لب زدم "
×کجا بودی جیمین؟

-"دیگه نمیتونستم طاقت بیار نمیدونم چرا ولی عصبانی خیلی محکم حلش دادم که دستش که دور کمر بود یکم شل شد برای همین از فرست استفاده کردم و از بینشون بیرون اومدم .... سعی ‌کردم اون بغض لعنتی کنترل کنم ...."
-برین بی..ر...ون ... نزاری..ن داد بزن...م .....
+"میتونستم بغض تو صداشو حس کنم برای همین به تهیونگ اشاره کردم که کافی دیگه باید بریم ... اونم متوجه شد بود برای همین سریع قبول کرد "
×باشه جیمین متاسفیم ..... استراحت کن ....

-"با رفتنشون ... وقتی که در بسه شد ... پاهام شل شد افتادم رو زمین سرمو انداختم پایان و اشکام دونه دونه کف چوبی بی روح و سرد اتاق و خیس می‌کرد.... از جفتتون متنفر ... متنفررررررررر ... هق .... روی زمین خم شدم و مشتامو محکم میکوبیدم زمین ...... ازشون متنفرممم هقق.... هق"

.......

=جیمینا چرا صبحونتو نمیخوری آنقدر بهش نگاه کردی دیگه معذب شد ...
-ببخشید جین هیونگ..... یکم فکر درگیر ....
-"با چیزی که یادم افتاد از پشت میز پاشدم و رفتم سمت پله ها ..."
=جیمین !؟ کجا میری تو که حتی لبم به غذات نزدی ...
-میرم از اتاقم یه چیزی بیارم ... برمیگردم ...
=باشه حالا که داری میری تهیونگ کوکم صدا کن ....
-چیی ... ولی هیونگ
=یااا رو حرفم حرف نزن ...
-عیشششش باشه ...

...................................
دوستان  گلم اینو داشته باشید از بیرون برگردم پارت بعد و طولانی تر میکونم بوبشید

و گایز حتما بخونید

میخوام راجب فیکایی که می‌نویسیم راجب اعضا باهاتون حرف بزنم ....
خیلیا از جمله خودم به خاطر عذاب وجدانایی که داشتم برای اینکه فکر میکردم با این دستانا اعضا ناراحت میشن حتی به فکر توقف فیکم بودم ولی یه روز تو یه پیج یه چیزی خوندم که وظیفه  دونستم به شما هم بگم .... ببینید اعضا از همون اول که وارد این آرصه شدن همه چیزو میدونست که قرار در آینده با افراده مختلفی شیپ بشن از جمله خوده مببر ها و اینم بگم وقتی که بیگ هیت اینجا اکانت داره پس از ژانر ها و کاپل ها هم خبر داره و اگه یادتون باشه اسم سپ برای شیپ یونگی و هوسوک خود یونگی گفت دوست داره با این اسم شیپ بشن و اینه یعنی that know everything.... و از اونجایی که بالا گفتم بیگ هیت اینجا اکانت داره و بازم میگم پس بیشتر ژانرهای که باهاش فیک مینیسیمم خبر داره برای مثلا همین آسمات خودمون سو با خیال تخت بخونید و عذاب وجدانم نداشته باشید

بوس رو لپای هلویتون🍻

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now