part 5

3.6K 356 18
                                    

×میبینیم پارک ....
گمشو تو ماشین حالا ... یا میخوای به روش خودم وارد عمل شم ....

-من با تو جهنمم نمیام ...

×اووووو حیف هوسوک و نامجون نیست تو این سن جوون مرگ شن ...

-ازت متنفرم ... متنفررررررر

"بلند شدمو سوار ماشین شدم "

-اصلا تغییر نکردی ..... عاااا .. چرا تغییر کردی ... عوضی تر شدی ...

×توام اصلی تغییر نکردی فقط خیلی حاضر جواب و پُر رو شدی ... درستش میکنم ...

-هیچ غلطی نمیتونی بکنی ....

×خواهیم دید .....

........
"با وایسادن ماشین ازش پیاده شدم و درو خیلی محکم روی هم کوبیدم "

×دنبالم بیا ...

.......

×تهیونگگگ .... بیا ببین کی اینجاست!!!

+چخبرت باز ..... به به ... پارک جیمین ... چه خبر ...؟؟

-گمشو!!

+پاسخ قشنگی نبود .... ناراحت شدم!!

-به جهنم ... برید بمیرین ...

×تهیونگ حس میکنم نیاز به ادب شدن داره!!

+باهات موافقم .... خیلی دلم میخواست روز اولی که دوباره برمیگردی باهات خوب رفتار کنم .... ولی لیاقتشو نداری ....

×بیارش بالا جان

÷چشم ارباب

÷هنوزم مثل قبل فریبنده و زیبایی ... جوری که منم میخوام داشته باشم ...

-دستای کثیفتو ازم دور کن !!

"تق تق تق "

×بیارش داخل ...

......

+خوب خوب پارک .... نظرت چیه یه فرست دیگه بهت بدم تا رفتارت رو درست کنی ...

-خفه شو ... ازت متنفرم !!

+اهههه .. دیدی کوک .. تغییر نکرد شاهدم بودی که بهش فرست دادم ... ولی خودش گند زد بهش ...
پس بهتره عواقبش بپذیری....

شخص سوم:

تهیونگ از جاش بلند شد و سمت جیمین رفت .... جیمین همینجوری عقب میرفت که از پشت به یه چیز برخورد کرد برگشت که ببینه چیه ... که با جونگکوک روبه روشد .... با فشاری که تهیونگ از پشت به جیمین وارد کرد جیمین کاملا بین تهیونگ و کوک پین شده بود و دیکه تهیونگ از پشت روی بوتیش و دیک کوک روی دیک جیمین کشیده میشد .... تنها چیزی که اون لحظه ذهن جیمین همش تکرارش میکرد "از خودم متنفر ‌... چون خیلی ضعیفم "

-'جونگکوک لباشو رو لبام گذاشت و شروع کرد به بوسیدن لبام و میمکید و گاز میگرفت انقدر کارشو تکرار کرد که تونستم مزه خون رو توی دهنم حس کنم ... با سوزش سینم دستم رو روی سینش گذاشتم و تلاش کردم از خودم دورش کنم .. ولی ... کام ان اون دوتا قُول دوبرابر من بودن .... دیدم نمیتونم با از خودم جداش کنم شروع کردم به ضربه زدن به سینش که بلحره ازم جدا شد ... با وَلَ هوا رو وارد ریه هام میکردم و تند تند نفس میکشیدم ... '

×خیلی خوشمزه ای .....

"تهیونگ جیمین رو بلند کرد و مخکم پرتش کرد روی تخت که جیمین فگ کرد فنراش از همه جا زد بیرون ...
تهیونگ روی جیمین خیمه زد و شروع کرد به خشن بوسیدن لباش...."

+راست گفتی .... خیلی خوشمزست...

"دو طرف پیراهن جیمینورفت و محکم کشید که تو تنش پاره شد و بدنه سفید با نیپلای صورتی و نرمش رو تو چشم اون دوتا برادر گرسنه گذاشت .... تهیونگ با دیدن بدن جیمین تاقت نیاورد و سمت بندش حمله کرد و جای جای بدنش رو میمکید و گاز میگرفت ....... "

-'اشکام دیگه دست خودم نبود هر چقدرم که میخواستم خودمو قوی نشون بدم ...... اخرشم همون ادم بدبخت ضعیف بودم ...‌... به دستام ملافه هارو تو مشتم گرفتم و مشار میدادم و تو سکوت اشک میریختم ...'

+گریه نکن!!

+بهت میگم گریه نکن لعنتی !!!

-براتو چه فرقی داره ..... تو که داری کارتت میکنی ... پس فقط زود تر تمومش کن ...!!

+بهت .... گفتم .... گریه .... نکن
'هرفشو با دندون های بهم چفت شده گفت'

-"با سوزش یه طرف صورتم چشمام از تعجب گرد شد و نفس بند اومد ..... انقدر شدت اون ضربه زیاد بود که کنار لبم پاره شد و ازش خون میزد بیرون "

+بهت ... گفتم ... گریه نکن !!

-چرا فقط کار لعنتیتو نمیکنی .... به تو چه ربطی داره .. اشکای خودم .... یعنی حتی نمیتونم کنترل اشکامم داشته باشم .. چرا انقدر پست و عوضین ...‌ چرا فقط نمیزارین ارامش داشته باشم ... مگه چیکارتون کردم ..... چرا فق.......

+دهنتو ببند .....

'اشکام با سرعت بیشتر شروع به ریختن کرد ... دیگه هیچی برام مهم نبود .... '

"با حس سردی وست پام فهمیدم که دیگه هیچ پوششی ندارم .... "

شخص سوم :

"تهیونگ از روی جیمین بلند شد ... ایندفعه نوبت کوک بود .... پاهای جیمین رو با دستش تو بدن جیمین جمع کرد و روش قرار گفت و سر دیکش رو روی ورودیه جیمین قرار داد"

-'به حس دیک جونگکوک روی ورودیم نفس بریده شد .... اون میخواست همینجوری واردم کن ... ولی اینج ......

........................................................................
672

سلیم علیکم اینم از این پارت .... پارت بعدم اسمات .. تو خماری بمونید 😈😈🔞
ووت و کامنت یادتون نره

Love you all💋

ღ⦳ᴡʀᴏɴɢ (ᴠᴍɪɴᴋᴏᴏᴋ)ღ⦳Where stories live. Discover now