رویِ کُنده چوبی کنار کای نشسته بود و به حرف هاش گوش میداد ، هنوز هم همون آدم با روحیه شوح طبعیش بود اما حس میکرد چیزی درونش با قبل فرق کرده و اون امیدی بود که تویِ مردمکِ چشم هاش برق میزد .
کای دستش رو رویِ مچ سهون گذاشت و سعی کرد نجوا کنه :
-اوضاعت با سوهیون چطوره ؟
سهون چشم هاش رو بست و به صدایِ باز شدن و سوختن چوب ها تویِ آتیش گوش داد و ریه هاش رو از هوای خنک که بویِ ذغال نیم سوخته میداد پر کرد :
-نمیخواستم قلبش رو بشکنم ، نمیخواستم کوچیکترین آسیبی ببینه اما ...
کمی مکث کرد و نفسش رو صدا دار بیرون فرستاد :
-دوست داشتم خوشحالش کنم ... اما رابطه ای که توش نتونی طرفت رو تویِ تخت راضی کنی ینی یه جاش میلنگه . نمیگم سکس همه چیزِ اما مهمِ ، وقتی با دیدنش چیزی درونم تغییر نمیکرد ، وقتی باید مست میکردم تا همه چی فقط یکم شکل نرمال بگیره و بتونم باهاش باشم ... ینی یه جایِ راهُ اشتباه رفتم
سهون لبخند تلخی زد و با چشم هایِ بسته ادامه داد :
-سوهیون فوق العاده بود اما من توانایی درک جذابیت و فوق العاده بودنشُ نداشتم ...
کای چند ضربه سبک رویِ دستش زد و آروم زمزمه کرد :
-تو تلاشت رو کردی هون ، ادامه دادن به رابطه ای که ازش مطمئن نیستی مثل دستُ پا زدن تویِ باتلاقِ ! سکس یه جور نیازِ جسمی و روحیِ ، یه جورایی مثل وقتیِ که آسیب میبینی و داری ترمیم میشی . وقتی تویِ رابطه ای میخوای هم لذت ببری و هم لذت بدی ... تو حداقل جرئتشُ داشتی که نه اون و نه خودتُ بیشتر از این آزار ندی ، حداقل متوجه شدی تو حسی به دخترا نداری چون با یکی از بهتریناشون بودی و تجربش کردی
سهون لبخند کجی زد و دستی تویِ موهایِ لختِ به رنگ شبش برد . خوشحال بود کسی هست تا درکش کنه و حرف هایی که ته ذهنش در حال دوران بود رو به زبون بیاره . لب هاش رو باز کرد که چیزی بگه اما با صدایِ نفس نفس زدن شخصی کنارش سرش رو بلند کرد .
کای به یونا که مقابلشون رویِ زانوش خم شده بود چشم دوخت . دختر با چهره ی رنگ پریده و نفسایی که مُقطّع بود ترسیده تویِ جاش تکون خورد .
کای : چیشده یونا ؟
دختر سرجاش ایستاد و درحالیکه با دهن نفسایِ تند و سریع میکشید نفس تازه ای گرفت :
-جه ووک ... جه ووک از دوچرخه پرت شده
سهون بی هیچ حرفی از جا بلند شد و کولش رو برداشت .
رو کرد سمت کای : از پشت ماشین جعبه کمک هایِ اولیه رو بیار لطفا
کای سرش رو به علامت مثبت تکون داد و سمت ماشین راهی شد .
DU LIEST GERADE
𝐁𝐞𝐚𝐓
Fanfiction𝐍𝐚𝐦𝐞 : [𝐁𝐞𝐚𝐓]🩸 فیکشن: تپش 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : 𝐌𝐞𝐝𝐢𝐜𝐚𝐥 & 𝐏𝐬𝐲𝐜𝐡𝐨𝐥𝐨𝐠𝐲 & 𝐒𝐦𝐮𝐭 & 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 & 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭 🩸 ژانر: پزشکی، روانشناسی، عاشقانه، اسمات، انگست 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞 : 𝐇𝐮𝐧𝐋𝐚𝐲 & 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐁𝐚𝐞𝐤 🩸 کاپل: هونلی ، چانبک...