بالاخره کمپانی راحتشون گذاشته بود و حالا میتونستن آزاد توی خیابون های لس آنجلس کنار همدیگه قدم بردارن و بدون نگرانی، دست تو دست هم خیابون ها رو متر کنن.
البته کمپانی اونقدر با درک نشده بود که دست به همچین کاری بدون برنامه ریزی بزنه، بلکه جوری اون زوج و پوشیده بود که مطمئنا برای خودشونم قابل شناسایی نبودن.
اما جونگکوک و تهیونگ از این آزادی کمشون لذت میبردن و این موضوع ذره ای از خوشحالی کنار هم بودنشون کم نمیکرد.
از کمپانی درخواست دوتا بلیط برای کنسرت هری استایلز کرده بودن و میخواستن شبشون و به بهترین شکل بگذرونن.
بعد از چرخیدن توی شهر به سمت هتل رفتن و بعد از تعویض لباس هاشون به همراه تعداد زیادی بادیگارد، به سمت محل کنسرت راه افتادن.
بعد از رسیدن به اونجا با حفاظت کامل وارد شدن و روی دوتا از صندلی ها جا گرفتن.
.
.
.زمان زیادی از شروع کنسرت گذشته بود و اون دو نفر فارغ از دنیای اطرافشون نیمه مست، با لبخند آهنگ میخوندن و صدای خنده های بلندشون بین صدای جمعیت گم میشد.
بدون توجه به لنز دوربین هایی که نظاره گر عشق و تنش بینشون بودند، شاتشونو به هم میکوبیدن و بدن هاشون و با ریتم آهنگ تکون میدادن.
" آهنگ falling و پلی کنید "
برای اجرای بعد نور های رنگی رنگی قطع شد و فلش روشن گوشی ها مثل ستاره های چشمک زن توی تاریکی شب، منظره زیبا و رمانتیکی به نمایش گذاشت.
زوج های حاضر برعکس چند لحظه قبل تو آغوش هم آروم گرفته بودن و خبری از هیجان قبلی نبود.با شروع شدن آهنگ تهیونگ دست راستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و دست چپش دور گردنش حلقه شد.
جونگکوک دست پسر و محکم گرفت و از آرامشی که یهو به وجود تزریق شده بود چشماش و بست.I’m in my bed
دستش رو کمر جونگ کوک به حرکت در اومدAnd you’re not here
بوسه ای روی سرش زدAnd there’s no one to blame
But the drink in my wandering hands
شاتشو برداشت و به یکی جونگکوک کوبیدForget what I said
حلقه دستشو دور کمر پسر محکم تر کردIt’s not what I meant
دستش توسط دست جونگکوک محکم فشرده شدAnd I can’t take it back
I can’t unpack the baggage you left
صدای موزیک و جمعیت زیاد بود
اما آرامشی که داشتن توی بیصدا ترین مکان هم پیدا نمیشدWhat am I now? What am I now?
با اوج گرفتن آهنگ، صدای آرومشون به فریاد های بلندی تبدیل شدWhat if I’m someone I don’t want around?
قلب و ذهنشون با هر فریاد و کلمه آروم میگرفتI’m falling again, I’m falling again, I’m falling
میخواستن از ته وجودشون عشقشون و فریاد بزننلحظه ای بعد اون دو نفر تو دنیای خودشون غرق شدن و زمزمه های آروم تهیونگ جای آهنگ، به سمت قلب جونگکوک در حال حرکت بود.
_ روز اولی که دیدمت یه پسر کوچولو خجالتی بودی که از همه دوری میکرد. من تنها کسی بودم که باهاش احساس راحتی میکردی. کم کم تغییر کردی و طی این سالها بهم جرئت دادی تا بیام جلو و بهت اعتراف کنم. وقتی فهمیدم حسم بهت یکطرفه نیست بیشتر عاشقت شدم. بیشتر شناختمت. علاوه بر قلبم مغزم و هم تصاحب کردی و جز تو به چیزی فکر نمیکردم. همون روز اولی که دیدمت قلبمو پیشت جا گذاشتم. وقتی رابطمون لو رفت مجبور به مخفی نگه داشتنش جلوی دوربینا شدیم. عشقمون کات شد. نمیتونستیم جلوی دوربینا به هم نزدیک شیم ولی من بیشتر از هر روز عاشقت میشدم. من جرئتشو پیدا کردم. برام مهم نیست همه ازمون متنفر شن، قول میدم به اندازه همشون دوست داشته باشم.
بالاخره جونگکوک به حرف اومد :
_ مهم نیست از کمپانی بیرونمون کنن، تو همیشه مکان امن منی. بخاطرت تغییر کردم. بزرگ شدم. عاشقت شدم. قلبمو بهت دادم. تهیونگا...میخوام اینو بدونی هرچیم بشه از عشقم بهت دست نمیکشم...برای اون دو پسر دیگه هیچی مهم نبود
نه کمپانیشون
نه دوربینایی که روشون زوم شده بود
نه کسایی که که عشقشون و اشتباه میدونستن
هیچ چیز...
هیچی جز عشقشون مهم نبود.دست تهیونگ پشت گردن جونگکوک گذاشته شد و ثانیه ای بعد لب هاشون به آرومی روی هم قرار گرفت.
بدون توجه به کسایی که شوکه به تصویر رو به روشون خیره شده بودن، همدیگه رو میبوسیدند و از وجود همدیگه لذت میبردن.
بعد چند دقیقه لبهاشون از هم فاصله گرفت و به چشمای همدیگه خیره شدن.
_ دوست دارم...
_ دوست دارم...
و لب هاشون دوباره روی هم قرار گرفت.
20/11/2021 :")♡

ŞİMDİ OKUDUĞUN
Falling | Taekook
Romantizm[ falling ] • Oneshot vkook • امشب... بین این جمعیت... بین فلاشای دوربینا... بین چشمایی که نظاره گر عشقمونن... بین کسایی که مخالف عشقمونن... میخوام دستات رو تو دستام قفل کنم... توی ستاره های کهکشانِ چشمات زل بزنم... لبهام و روی لبهای سرخ و بوسیدنیت...