4: Mona Lisa

13 1 1
                                    

• 16 دسامبر.

خورشیدِ آخرین دقایقِ روز، آروم آروم خودش رو پشت کوه‌های بلند آندونگ مخفی می‌کنه تا یه غروبِ زیبا رو رقم بزنه. پرتو‌های نارنجیِ پخش شده توی آسمون، هارمونی دل‌نشینی رو با درختای زرد و نارنجی طبیعت اون‌جا ایجاد کرده؛ درخت‌هایی که تهیونگ زیر یکی از اون‌ها روی صندلی چوبیش نشسته و با نگاهِ گیرا و منحصر به فردش به پسر پشتِ بوم و سه پایه نگاه می‌کنه.

جونگکوک تمامِ دقتش رو برای زدنِ طرحِ اولیه‌ی سه رخ و چشم‌های تاریکِ زیر ابروهای کمی بالا پریده‌ی مرد رو به روش به کار گرفته و مدام توی سرش به خودش تشر می‌زنه که نباید هر بار با دیدنِ حالتِ نگاهِ تهیونگ و جذابیتی که تو پیراهن سفید و جلیقه‌ی مشکیش پیدا کرده، تمرکزش رو از دست بده. موهای مشکیِ روی پیشونی مرد روی یکی از چشم‌هاش ریخته و چشم دیگش به تنهایی برای نشون دادن جدیت و درعین حال بی‌اعتنایی نگاهش کفایت می‌کنه.

- تموم نشد؟

با صدای تهیونگ تکونی می‌خوره و به خودش میاد. سریع جواب می‌ده:

- چی؟

صدای طعنه‌آمیز تهیونگ رو می‌شنوه.

- حفظ کردن حالت چشمام!

جونگکوک تازه متوجه می‌شه مدتی رو خیره به چشم‌های تهیونگ دست از کار کشیده. با تک خنده‌ای آروم اما خجالت‌زده، نگاهش رو از مردمک‌های خیره‌ی مرد می‌گیره و با "چرا"ی آرومی دوباره مدادش رو به حرکت درمیاره. طعنه‌ی لحن تهیونگ توهین‌آمیز نبود اما به وضوح اعلام می‌کرد که متوجه نگاهِ خیره و مجذوبش شده. اون‌طور ایستادن و غرق چشم‌های تهیونگ شدن شاید در نظرش کمی خجالت‌آور جلوه کنه اما اون آدمیه که به‌راحتی به زیبایی پدیده‌های اطرافش اقرار می‌کنه و از چیزایی که واسش جذاب جلوه می‌کنن، تعریف. این کاری نیست که خجالت‌زده و شرمگینش کنه از این رو درحالی‌که مدادش رو آروم برای کشیدن موهای ریخته شده روی چشم مرد حرکت می‌ده، می‌گه:

- فرم چشم‌ها و حالت نگاهتون واقعا جذابه. نمی‌دونم هر کدوم به تنهایی زیبان یا ترکیبشون با هم این هارمونی قشنگ رو می‌سازه.

و قدمی از بوم فاصله می‌گیره تا طرحش رو بررسی کنه. نگاهش رو تا چهره‌ی تهیونگ بالا می‌کشه و با لبخند ادامه می‌ده:

- مطمئنا اینو خیلی تو زندگیتون شنیدید.

مرد بدون این‌که تغییری تو حالتش ایجاد کنه، جواب می‌ده:

- اولین باره می‌شنوم.

ابروهای جونگکوک بالا می‌پرن و سرش رو از روی بوم بلند می‌کنه تا اثرات شوخی رو تو چهره‌ی تهیونگ ببینه ولی جز جدیت چیزی پیدا نمی‌کنه.

- شوخی می‌کنید؟

- نه. کسی نبوده که بخواد اینو بهم بگه.

جونگکوک با کمی مکث سر تکون می‌ده و دوباره مشغول کارش می‌شه. دنیای این مرد انگار خالی‌تر از چیزیه که احتمال می‌داد. به طرح زدن لباس تهیونگ که می‌رسه، متوجه می‌شه کراواتش کمی کج شده و باعث شده یقه پیراهنش بد بایسته. مدادش رو جلوی بوم می‌ذاره و سمتِ تهیونگ می‌ره. نگاه مرد دنبالش می‌کنه تا جایی که رو به روش می‌ایسته و مشغول درست کردن یقه‌ش می‌شه. از پایین به چهره‌ی زیبا و بچگونه‌ش نگاه می‌کنه و صدای بمش مردمک‌های درشت پسر رو سمت چشم‌هاش می‌کشه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Nov 26, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

°• Sea angel •°Where stories live. Discover now