بارش شدید بارون حتی تا بعد از خوردن شام سادهای که صاحبخونه پخته بود و جونگکوک وظیفهی شستن ظرفهاش رو به عهده گرفته بود، هم بند نیومد. هنوز اون بیرون ابرها میغرن و طوفان به سرعت پیش میره و وضعیت، به زمانیکه زمین گرفتار خشم زئوس از خیانت پرومته شد، شبیهه.
جونگکوک درحال کشیدنِ دستهای نمدارش به شلوار کتانِ کرم رنگش از آشپزخونه بیرون میاد و نگاهش روی تهیونگی که پشت به او مقابل پنجره ایستاده و سیگار میکشه، میشینه. کنار تهیونگ میایسته و نگاهش رو از پشت پنجرهای که از حصار پرده آزاد شده، به فضای تاریک و بارونی بیرون خونه میده.
- تا کی قراره همینطور بارون بباره؟
تهیونگ خاکستر سیگارشو تو جاسیگاری جلوی پنجره میریزه و صدای بمش بهخاطر سیگار کمی گرفته به گوش میرسه.
- امشب بند نمیاد. باید تا فردا صبح صبر کنی.
پسر با شکایتِ کمرنگی که توی لحنش پیداست، میگه:
- وقتی داشتم ماشینو امانت میگرفتم صاحبش اطمینان داد که مشکلی نداره و تازه معاینه فنی شده. نمیدونم چرا یهو وسط جاده خاموش شد.
نگاهش رو سمت نیمرخ جدی تهیونگ میچرخونه.
- به نظرتون تا فردا صبح کنار جاده مشکلی واسش پیش نمیاد؟ خیلی جاش ناامن نیست؟ بههرحال امانته.
تهیونگ آخرین پوک رو به سیگارش میزنه و فیلترش رو تو جاسیگاری خاموش میکنه.
- نه، مشکلی پیش نمیاد. کسی تو این هوا تو جاده رفت و آمد نمیکنه. بعدشم اگه اتفاقی بیوفته مقصرش تو نیستی. کسی حق نداره ازت توقع داشته باشه بالا سر ماشینی که بهت اطمینان داده بودن سالمه، تو این هوا نگهبانی بدی.
پسر جوون سری تکون میده و نگاهش روی دو درخت بزرگ حیاط که صدای بهم خوردن شاخههاشون در پی وزش طوفان، از پشت پنجره هم شنیده میشه، چرخ میخوره.
- با اینکه الان همه جا تاریکه و چیز زیادی دیده نمیشه ولی حس میکنم تو بهار و تابستون وقتی درختا سبز میشن و طبیعت جون میگیره، اینجا تبدیل به جای خیلی قشنگی میشه.
و نگاهش رو با لبخند به تهیونگ میده که دست به جیب کنارش ایستاده و گره محوی بین ابروهاش به چشم میخوره. مرد بدون اینکه نگاهش کنه، با بیاعتنایی جواب میده:
- آره، بد نمیشه.
جونگکوک سرش رو کمی روی شونه خم میکنه و چشمهاشو ریز.
- ولی انگار شما خیلی خوشتون نمیاد.
تهیونگ نفس عمیقی میکشه.
- من پاییز و زمستون رو ترجیح میدم.
- ظاهرا اینجا هم دیدگاهمون دقیقا مقابل همه!
![](https://img.wattpad.com/cover/290377460-288-k917455.jpg)
ŞİMDİ OKUDUĞUN
°• Sea angel •°
Hayran Kurgu《 من خیلی وقت پیش مرده بودم. تو بهم زندگی دادی تا بعد اونطوری که دلت میخواد، نابودم کنی... 》 • خلاصه: ۲۶ دسامبر ۱۹۹۰. طی تماسی از ایتالیا با اداره پلیس مرکزی سئول و اعلام مفقودی جئون جونگکوک، تیم پلیسی در شهر آندونگ برای یافتنش تشکیل میشه. جئون ج...