سلام دوستان،این دو شب رو پشت هم آپ کردم که سریع تر به خط اصلی داستان برسیم.
پس به ووت ها و کامنتای بیشتر نیازمندم و قطعا ناامید نمیشین که این بوک رو شروع کردید پس از این پارت به بعد رو حتما دنبال کنین=)))
_YGروی تخت دراز کشیده بود و به سقف اتاقش زل زده بود.
برخورد قطرات بارون به پنجره بالای سرش و صدایضعیف تلویزیون سکوت اتاق رو میشکستن.
هر دقیقه یک بار گوشیش رو روشن میکرد و پیام هاش رو چک میکرد تا شاید پیامی از طرف یونجون اومده باشه.
از دو سه ساعت پیش دیگه خبری ازش نشده بود و سوبین خسته از منتظر موندن،گوشی رو روی شکمش گذاشت و دستهاش رو پشت سرش قفل کرد.با فکر کردن به چند
ساعتی که کنار یونجون گذرونده بود ناخودآگاه خنده رو لبش پررنگ شد.
لرزش گوشی روی شکمش سوبینو از عالم فکر وخیالش
بیرون کشید.
با دیدن اسم ''My dreamy boy ''دوباره خندیدو
وارد لیست پیاماش شد.
سوبین تو دلش مشغول تحلیل حرفاش بود تا پای تلفن به یونجون بزنه که گوشیش زنگ خورد.
با پوزخند گوشه لبش تلفن رو جواب داد:_بفرمایید
+الو؟کارآموز سوبین؟
سوبین خندشو خورد و ادامه داد:
_شما استاد یونجونین؟
یونجون سرفه ای کرد و با صدای بم گفت:
+بله خودم هستم.
_خب دیگه خوشمزه بازی درنیار،آدرسو بده.
+این طرز صحبت با یه استاد نیست!ولی اشکالی نداره به حساب بچگیت میزارم،خب یادداشت کن...
بعد از گرفتن آدرسو گوش دادن به چرت و پرتای یونجون بلند شد و دوش کوتاهی گرفت.
موهاشو خشک کرد و در کمد لباساشو باز کرد.لباسای تو کمد رو دقیق بررسی کرد.شلوار جین سورمه ای،پیراهن سفید با راه راهای مشکی رنگ و یه تیشرت سفید برداشت و پوشید.
پیراهن و تیشرت رو داخل شلوارش داد و چندتا دکمه پایین پیراهنش رو بست.
نگاهی به کفشای تو جا کفشی انداخت.به جرعت میشد گفت
سوبین همه رنگ کفش داشت،اما فقط آل استار.
آل استار مشکیشو برداشت و پوشید کیفش رو روی دوشش انداخت بعد از خداحافظی و توضیح دادن به پدر و مادرش که کجا میره سرخیابون اصلی منتظر تاکسی موند.
سوار ماشین زرد رنگ تاکسی شد.
سرش رو به شیشه سرد ماشین تکیه داد و فکر
کرد.نمیدونست داره خیلی سریع پیش میره یانه،نمیدونست این حس واقعا توش به وجود اومده بود یا فقط یه توهم بود؟توی همون چند ساعت به قدری از یونجون و رفتاراش
خوشش اومده بود که حس میکرد دوست داره همیشه کنارش باشه و باهاش حرف بزنه.
با توقف ماشین سرش رو بلند کرد و از توی کیفش کرایه
ماشینو دراورد به راننده داد.
پیاده شد و به آپارتمان روبه روش نگاه کرد.میشه گفت در حد متوسط بود. اما نمای قشنگی داشت.
آیفون رو زد که درجا در باز شد. در قهوه ای ورودی رو باز کرد و داخل رفت،توی پارکینگ بزرگ که چندتا ماشین توش پارک شده بودن قدم برداشت و دنبال آسانسور گشت اما پیداش نکرد.
شماره یونجون رو گرفت:_الو آسانسور کجاست؟
+آسانسور نداریم،زحمت بکش یکم به خودت سختی بده از پله بیا.
صدای بوق گوشی پخش شد و سوبین با عصبانیت توی دلش به یونجون بدوبیراه میگفت.
_رو من گوشیو قطع میکنی؟چهارتا طبقه رو با پله بیام واقعا؟پسره ی کله زرد فکر کردی کی هستی که اینجوری باهام حرف میزنی؟
همونطور که یکی یکی پله های راه پله تاریک رو بالا میرفت غر میزدو یونجونو مقصر زانو درد الانش میدونست.
توی هر طبقه یک واحد بود و طبقه ای که واحد یونجون بود نسبت به بقیه خیلی تمیز تر بود. سوبین خدارو شکر کرد که یونجون مثل خودش به تمیزی اهمیت میده._کم کم دارم وجه های اشتراکمو باهات پیدا میکنم استاد!
کلید زنگ کنار درو فشار داد و بلافاصله استادش با تیشرت و شلوار مشکی گشاد و موهای مرتبش جلوی در ظاهر شد.
ووت به 15 برسه دیگه...
YOU ARE READING
Still with you [Completed✓]
RomanceCouple: Yeonbin Genre: Romance,Fluff چوی سوبین پسر گوشه گیر و حساسی که از خانواد و درس و زندگیش زده شده. . چی میشه اگر چوی یونجون وارد زندگی این پسر گوشه گیر شه و بخواد با نواختن پیانو سوبین رو از اقیانوس غم هاش نجات بده؟ یونجون میتونه ناجی سوبین با...