7.Piano

374 129 9
                                    

هایی!همونطور ک میدونین ماه امتحانه و درسه و این چیزا...به خاطر همین یه مدتی آپ به تعویق افتاد اما ممنون از ووت هاتون و اینکه امیدوارم هنوز فیک رو دنبال کنین چون همون‌طور ک تو پارت قبل گفتم داریم به جاهای خوب و اصلی داستان میرسیم!
_YG

با همون خنده ای که امروز رو لبش بود،همیشه انقدر میخندید و خوشحال بود؟پس چرا سوبین نمیتونست همیشه بخنده؟چرا نمیتونست این حقو به خودش بده تا تو هر شرایطی مثل یونجون خوشحال باشه و بخنده؟
بعد از سلام و احوالپرسی دو نفر،یونجون سوبین رو تا داخل خونه همراهی کرد.
عطر قهوه تازه دم خونه رو پر کرده بود،فضای چوبی و وسایل قهوه ای رنگ خونه اونجا رو شبیه کافی شاپ میکرد.
روبه روی ورودی تلویزیون بزرگی به کاغذ دیواری قهوه ای وصل شده بود و دو طرفش مبل های راحتی چرم مشکی به چشم میخوردن که سوبین فک کرد چقد برعکس تصوراتش تمام دکور خونه رنگ های تیره داشتن.
سوبین پاشو روی پارکت که اونم به منظور همخونی با فضای خونه قهوه ای و طرح چوب بود گذاشت
به خودش لرزید و زیر لب غر زد.

_چقد سرده خونت

+این قسمت جلوی دره و همیشه سرده برو روی مبل جلوی تلویزیون بشین اونجا کنار شوفاژه،برات قهوه هم که بیارم گرم میشی.

با سرش حرف یونجونو تاکید کردو همراه کیفش به سمت مبلی که بهش اشاره کرده بودرفت.
تازه نشسته بود که داد یونجون بلند شد:

+سوبین!

+میشه بیای کمکم؟این قهوه ساز معلوم نیست چش شده...

پوفی کشید و به سختی از جاش بلندشد.یه راهروی کوچیک بود که سمت راستش میتونست اشپزخونه رو ببینه.
یونجون رو قهوه ساز خیمه زده بود و هر دو ثانیه یک بار به دستگاه مشت میزد.

_بیا برو اونور ببینم

سوبین قهوه سازو از دست یونجون کشید و سر و تهشو
بررسی کرد.
یونجونم تموم وقتو به اُپن تکیه داده بود و سرش غر میزد. ولی اون بدون اینکه بهش توجه کنه کارشو میکرد.
یون از آشپزخونه بیرون رفت و خودشو رو مبل ول کرد.
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن،یه لیوان از توی کابینت برداشت و جلوی قهوه ساز گرفت،دکمه رو فشار داد که محتویات داخلش توی لیوان ریخت.
با صدای نازک و چشای از حدقه در اومده اش که مشخص بود انتظار درست شدنه قهوه ساز رو نداشت داد زد:

_درست شد!

یونجون با این حرف سوبین دویید سمت آشپزخونه و سوبین برگشت تا لیوان رو بهش نشون بده.
تو یک لحظه یونجون بود که دادو فریاد میکرد و سوبین مات و مبهوت به لباس خیسش نگاه میکرد.

+فااک...سوختم!

مغز سوبین هیچ فرمانی بهش نمیداد.
لبه تیشرت یونجونو گرفت و اونو از تنش دراورد.چون این تنها کاری بود که تو اون لحظه به ذهنش میرسید.

_اوه

تنها چیزی که تو ذهن سوبین بود این بود که''اون واقعا خوش هیکله''
تو مدتی که پسر کوچیکتر مشغول آنالیز بدن ورزیده مقابلش بود،یونجون از درد دستشو رو چشماش گذاشته بود و آخ و اوخ میکرد.
سوبین پوست قرمز شده ی شکم یونجون رو دید که اگه همینطور لفتش میداد قرمز ترم میشد.
صندلی میز ناهار خوری گوشه آشپزخونه رو کشید بیرونو دستشو گرفت.

_بیا بشین و بهم بگو یخ کجاست؟

+فریزر یخچال...زود باش لعنتی دارم میسوزم همینطوری.
مطمعن بود که اگر دست فرد مقابلش میبرید دیگه به گفتن فاک و لعنتی بسنده نمیکرد!
قالب های یخ رو دراورد و توی کیسه ای که یونجون گفت ریختشون.
کیسه پر از یخو روی رد سوختگی گذاشت که بخاطر سردیش هینی کشیدو سرشو عقب برد.

+آی آییی!

سوبین با ناباوری بهش زل زد.

_میشه انقدر کولی بازی درنیاری؟بعد به من میگه بچه.

+تو نمیخوای چیزی به من بگی؟

_چی باید بگم؟

یونجون پوزخند صدا داری زد و با خشم چشماشو چرخوند.

+ولش کن،مهم نیست.

قطعا انتظار یه عذرخواهی خشک و خالی چیزه زیادی نبود که یون بیخیالش شد به هر حال.
سوبین اوهومی گفتو یخو روی شکمش جابه جاکرد.

+اونو بده من،همین الآنشم کلی عقب افتادیم از کارمون.

+پاشو دنبالم بیا.

دستشو به میز گرفت تا بلند شه اما مثل این که تلاش کردنش هم بی نتیجه بود.
سوبین دستشو گرفت و دور گردنش انداخت.

_چطوری میخوای بشینی؟نباید خیلی صاف بشینی تا پوست شکمت کشیده شه.

+نگرانمی؟

سوبین پشت چشمی برای یونجون نازک کرد که از چشم یونجون دور نموند.

+اونجا آخر راهرو سمت چپ یه اتاقه

پس یه اتاق دیگه هم بود که سوبین نتونسته بود
ببینه.درواقع دو تا اتاق توی این خونه بود و دومین اتاق اونقدر تو پیچ و خم های خونه قایم شده که متوجه
حضورش نشده بود‌.
در رو باز کرد که باد سردی از اتاق بیرون اومد.
سوبین نگاهی به پنجره ی بزرگ روبه روش و پیانوی مشکی جلوی اون انداخت.
با چشمایی که برق میزدن گفت:

_قشنگه!

درک زیبایی رو به روش برای پسری مثل اون که همیشه تو اتاق تاریک و کم نورش خودشو حبس میکرد از سخت هم سخت تر بود.
پنجره،دیوار رو کاملا پوشونده بود و از پشت شیشه میشد برج ها وآپارتمان های شهرو زیر نظر داشت.
اما پیانوی مشکی جلوی پنجره ک انعکاس نور کم جون اتاق روی بدنه اش میفتاد از دید سوبین زیبا ترین خلقت دنیا بود!

حتما حتما منتظر پارت بعد باشینننن:)))

Still with you [Completed✓]Where stories live. Discover now