┫Chapter 2┣

491 180 42
                                    

مثل بچگیامون 🐈🐈‍⬛

-چرا شلوار بلند پوشیدی؟

خب این اولین سوالی بود که چانیول بعد از دیدن بکهیون اونم با شلواری که به نظر کلفت میومد پرسید!
بکهیون دستپاچه لبخندی زد و در حالی که چشمای پاپی شکلش رو بیشتر به نمایش میذاشت جواب داد:

-خب...من سردی میکنم، بعد هی دسشویی لازم میشم برا همین.

چانیول با لبای نمیه باز سرشو تکون داد و زمزمه کرد:

-که اینطور!

بکهیون سعی کرد بی توجه به چانیول که تو فکر رفته بود سمت تخت بره، آروم رو تختیشو کنار زد و گوشه ی تخت دراز کشید و همونطور که به سقف زل میزد متوجه شد چانیول هم کنارش دراز کشیده، ناخودآگاه لبخندی زد، کسی که عاشقش بود حالا تو فاصله ی کوتاهی ازش توی اتاق و روی تخت خوابش دراز کشیده بود، عجیب بود اگه میگفت حتی گرمای بدنشو حس میکنه؟

-میدونی چان..
-هوم؟

وقتی مطمئن شد چانیول بهش گوش میده، بدون اینکه سمتش برگرده خیره به سقف شروع کرد به حرف زدن:

-اونموقع که از اینجا رفتید، یادته بهت قول دادم یه روز از دانشگاهی که در بیای قبول میشم و اون روز دوباره میتونیم با هم باشیم؟...هنوز باور نمیکنم که این اتفاق افتاده، ولی من برای اینکه به قولم عمل کنم خیلی تلاش کردم...خوشحالم که کنارتم!، تو چی؟اصلا یادت بود؟

با نگرفتن جوابی از طرف چان، اسمشو صدا زد:

-چانیول؟

وقتی هیچ واکنشی ازش دریافت نکرد سرشو سمت چانیول برگردوند که با دیدن چهره ی غرق تو خواب پسر، لبخندش کمرنگ شد و نفسشو نا امید بیرون فرستاد، خب...انتظاری هم نداشت!

___________________________________________

-داریم کجا میریم؟

بکهیون پرسید و همزمان سعی کرد کت لی توی تنشو مرتب کنه.

-سوپرایزه!

کنجکاو به چهره ی چانیول خیره شد و با هیجان زمزمه کرد:

-میشه بگی؟
-نه...

نگاهشو روی صورت کوچیک پسر کشوند و ادامه داد:

-وگرنه سوپرایز نیست که!

بکهیون با کمی مکث در حالی که با ذوق لبشو داخل دهنش میکشید سرشو تکون داد و نگاهشو از چانیول گرفت که با سوالش مجبور شد دوباره نگاهش کنه.

-چرا اینقدر این کت برات بزرگه؟فقط انگشتات بیرونه!

بکهیون نگاهی به کتش انداخت و خب...اون عاشق لباسای اور سایز بود!

-عامم خب...
-بک اگه میخوای مخ یه دخترو بزنی باید خیلی سکسی لباس بپوشی میفهمی که؟

با حرف چانیول با مکث در حالی که هنوز نگاهش با تیله های مشکی پسر مقابلش گره خورده بود به ناچار سرشو به معنی تایید تکون داد که چانیول مقابل رستوران قدیمی نودل فروشی ایستاد.
بکهیون با تعجب نگاهشو روی رستوران کشوند و زمزمه کرد:

" I Am Not Your Brother " [Uncomplete]Where stories live. Discover now