سلام قشنگام
امیدوارم که حالتون خوب باشه...
پارت قبلی نظرات واقعا کم بودن و این منو به عنوان یه نویسنده دلسرد میکنه:)
واقعا تنها چیزی که باعث میشه یه نویسنده بنویسه، عشق به نظرات خواننده هاشه..
اگه تا اینجا اومدید و این متن رو دارید میخونید پس تصمیم گرفتید که این داستان رو ادامه بدید یا نه!
پس لطفاً تو واتپد ووت و توی چنل وواتپد نظر یادتون نره...
اینبار میخواستم اپ نکنم ولی دلم نیومد و به خاطر اونایی که نظر دادن اپ کردم اما به خاطر کسایی که فقط سایلنت ریدرن کمتر نوشتم...اپ قسمت بعدی هم بستگی به نظرات این پارت داره.
#limu
___________________________________________صدای موسیقی و رقص نوری که تو تاریکی بار خودنمایی میکرد باعث میشد بکهیون کمی تپش قلب بگیره، واقعا قرار بود چانیول براش دختر جور کنه؟
با انداخته شدن دستی دور گردنش از فکر بیرون اومد و نگاه گیجشو به پسر کنار دستش کشوند.
چانیول لبخند ذوق زده ای روی لباش بود و نگاهش به جونگین و کیونگسویی بود که از ترکش های دختر یابی چانیول در امان نمونده بودن.
-اگه امروز موفق نشیم کسی رو تور کنیم برنمیگردیم خونه، گرفتین؟!
جونگین نفسشو حبس کرده بود و کیونگسو به ناچار لبخند مسخره ای روی لباش نشوند و سرشو تند تند تکون داد.
واقعا باورش نمیشد چانیول داره تا این حد پیش میره.
بکهیون لبشو تر کرد و کلافه از محیط اطرافش گیلاس مشروبی رو برداشت و یه جا سر کشید.
-هی هی هی!اون دخترا رو کنار اون میز، به تعداد هم هستن، درست چهار نفر.
با حرف چانیول هر سه نفر سرشونو برگردوندن و با دیدن دخترای مد نظر چانیول نفس عمیقی کشیدن.
بی انصافی بود اگه میگفتن دخترا زشتن با همچین چیزی، اونا خوشگل بودن اما فقط خوشگل!
قطعا هیچ دختری حتی از الهه های باستان نمیتونست رو یه عده گی فاتح تاثیر بذاره!
با چانیول که سمت میز دخترا رفته بود همراه شدن و لحظه ای بعد صدای خندیدنای دخترا بالا رفت و نخ دادنشون به پسرا شروع شد.
جونگین لبخندی به یکی از دخترا زد و زیر نگاه خیره ی چانیول به ناچار لب زد.
-چقدر زیبا هستید شما، درست مثل طاووس!
دختر با شنیدن تشبیه جونگین اخمی کرد و با لحن تندی گفت.
-داری میگی پاهای من زشتن؟!
جونگین با بهت نگاهشو بین پسرا چرخوند و دستپاچه گفت.
-نه نه نه، آخه چرا همچین چیزی برداشت کردید!شما به مانند یه اسب نجیب هستید.
به خیال اینکه اوضاع رو درست کرده لبخند مسخره ای هم ته جمله اش به لباش چسبوند اما طولی نکشید که گیلاس شرابی روی صورتش خالی شد.
جونگین بهت زده با دهنی نیمه باز نیم نگاهی به لباسش انداخت و اعتراض کرد.
-یااا مگه دیوونه ای؟!
دختر دندوناشو روی هم فشار داد و جواب داد.
-من مگه زبون نفهمم که منو به یه حیوون زبون نفهم تشبیه میکنی؟!احمق!
و همراه بقیه ی دخترا که تموم مدت شاهد مکالمه ی اون دو بودن از میز فاصله گرفتن.
چانیول آروم به پیشونیش کوبید رو صندلی بلند پایه نشست.
-الان علت سنگلیتو میفهمم جونگین!
چانیول لب زد و ناراحت از اینکه کیسای خوبی رو از دست دادن گلاس شرابی رو برداشت و سر کشید.
اما با این وجود سه نفر دیگه با خیال راحت رو صندلیا نشستن، وجود چانیول باعث میشد سعی کنن چیزی باشن که نیستن و این عذاب آور بود.
کیونگسو که توجهش به قیافه ی آویزون بکهیون جلب شده بود با زیرکی نگاهی به دنس فلور بار انداخت و با هیجان گفت.
-بکهیون بکهیون، اونجا یه مسابقه ی رقص هست.
بکهیون که توجهش جلب شده بود با کنجکاوی نگاهشو به سمتی که کیونگسو اشاره کرده بود کشوند.
خب بکهیون عاشق رقص بود و استعداد خوبی هم توش داشت، اما با وجود چانیول نمیتونست.
با صدای پیامک گوشیش نگاهشو از دنس فلور گرفت و گوشیشو از روی میز برداشت.
«-رقصیدن بلدی؟!»
پیامک از طرف کیونگسو بود، توی دانشگاه برای اینکه اگه مشکلی بود به هم خبر بدم شماره ی هم رو گرفته بودن.
نیم نگاهی به چانیول که حواسش به اطراف بود انداخت و سریع تایپ کرد.
«-اره چطور؟!»
کیونگسو خنده ی ریزی کرد و همزمان که نگاه های کوتاهی به چهره ی گیج بکهیون مینداخت براش نوشت.
«-پس برو برقص بکهیون، برو رو دنس فلور و دل چانیول رو بلرزون!»
لکهیون با چشمای گرد شده ای به سرفه افتاد که نظر چانیول رو به خودش جلب کرد.
-هی پسر حالت خوبه؟!
نیم نگاهی به چشمای نگران چانیول انداخت و تند تند سرشو تکون داد.
لیوان آبی از روی میز برداشت و سر کشید که کمی حالش بهتر شد.
-با کی حرف میزدی که اینجوری سرخ شدی، کسی رو داری کلک؟!
بکهیون سرشو به طرفین تکون داد و لب زد.
-نه نه، یکی از بچه ها بود تازه باهاش آشنا شدم، یه چیزی برام فرستاد برا همین..
چانیول اهانی کرد و نیم نگاهی به جونگین که در حال بازی کردن با گوشیش بود انداخت.
-واقعا قصد نداری حرکتی بزنی؟!
کیونگسو با سوال چانیول که از جونگین پرسیده شده بود چشماشو تو حدقه چرخوند و عصبی گیلاس شرابی برداشت و بی توجه به ظرفیت کمش یه جا همشو بالا کشید.
-هی هی هی! چیکار میکنی کیونگسو!تو ظرفیتت پایینه احمق.
جونگین با تشر رو به دوست پسرش گفت و به آغوشش کشید، سرشو روی سینه اش گذاشت و شروع کرد به نوازش کردن موهاش.
چانیول که با صورت تو هم رفته به اون دونفر زل زده بود تا خواست واکنشی نشون بده با صدای بکهیون توجه همشون بهش حلب شد.
-من میخوام یه کاری کنم، به دنس فلور نگاه کنید.
بدون اینکه منتظر حرفی از جانبشون باشه از روی صندلی بلند شد و از بین شلوغی جمعیت عبور کرد و روی دنس فلور وایستاد.
با یکی از مسئولین اونجا هماهنگ کرد و لحظه ای بعد تمام سالن خاموش شده بود و نور سفیدی روی پسر بی نقصی که تو دنس فلور وایستاده بود افتاد.
YOU ARE READING
" I Am Not Your Brother " [Uncomplete]
Fanfiction•¬کاپل: Chanbaek | Kaisoo •¬ژانر: Romanc | Smut | Comedy •¬خلاصه: چی میشه اگه کراش بچگی بکهیون بعد سال ها بر گرده دوباره به همسایگیشون ؟ خب این شاید خوب باشه اما نه تا وقتی که کراشش خیلی مردونه و برادرانه بخواد براش دوست دختر پیدا کنه! ═ ∘♡༉∘ ═ #lim...