ووت بدید و کامنت.....
با کوبیده شدن در از خواب پریدم و به مرد ژولیده و سیاه پوش نگاهی انداختم
سوالی که توی ذهنم آمد....کی در رو درست کردن؟درست شد؟چرا من نفهمیدم؟
که با کشیده شدن موهام و تیری که توی سرم ایجاد شد به خودم آمد که دیدم اون مرد چجوری موهام رو میکشه و من رو از اتاق خارج میکنه
بخاطر شوکی که بهم وارد شده بود نمی تونستم چیزی رو هضم کنم
دستامو رو دستای مرد گذاشتم و سعی کردم هم قدمش شم تا درد کمتری تمام وجودمو در بر بگیره
بلخره به دری رسیدم که با تمام حوصله اون مرد در زد و بعد صدای جونگکوک درو باز کرد و منو توی اتاق انداخت و اروم درو بست....
روی زانو هام افتادم و دستامو جلوم گرفت تا نخور زمین
سرمو بلند کرد که جونگکوک یه ابروشو بالا داد و منو نگاه میکرد
کم کم پوزخندی روی صورتش نمایان شد
•داگی استیل بهت میاد....تعجب کردم و چند لحظه با تعجب بهش خیره شدم
که سریع خودمو جمع و جور کردم و بلند شدم و خاک های فرضی روی زانو هام رو پاک کردم
و با اخم بهش نگاه کردم+به اون مرد بگو عین آدم بیاد اصلا چرا باید....
•درست حرف بزن
+چی؟
•یه برده که مرگ و زندگیش توی دستای اربابش هست باید احترام بزار
و کمی خودشو ناراحت زده کرد....
+منظورت از این حرفا چی؟
کشوی میزش رو باز کرد و تپانچه برونینگ(یه نوع اسلحه) آورد بیرون و دور انگشتاش به بازی گرفت و بلند شد و نزدیک آمدیقمو گرفت و به خودش چسباند و اسلحه رو وسط پیشونیم قرار دادم
•حس سردی خوبی داره مگه نه؟دوسش داری؟میخوای اون فلز کوچیک رو توی مغزت خالی کنم؟مردمک چشمام لرزید...چی شده بود که اینقدر تغییر کرد؟یعنی دیشب اینقدر بهش فشار آورد که تغییر کرد؟
دستام رو روی سینه هاش گذاشتم و از خودم دورش کردم
+تو روانی....نیا نزدیکم....میترسم ازت...چند قدم آمد جلو ولی با شنیدن(میترسم ازت)وایساد و بهم نگاه کرد لبخندی زد
•نه عزیزم من میخوام کابوس شبانت یا روزت شم نه فقط یه ترس ساده....آمد جلو و سر اسلحه رو توی دهنم وارد کرد...
•لبات بین اسلحه من زیباست....ولی میدونی اگه اینو بکشم دیگه لبی نداری؟با تعجب و ترس نگاش میکردم....
انتقام؟بخاطر حس حسودی؟اسلحه رو دراورد و روشو ازم گرفت....
•میتونی بری و منتظر کابوس عزیزت باشی...کاری نکردم فقط بهش نگاه کردم
هنوزم تو افکارم بودم....
چرا مثل روانی ها رفتا میکنه؟بخاطر انتقام؟
تا کی میخواد انتقام بگیره؟+ک...کمکت....د..درمورد ش..شین هی هنوز هس..
•من آدمی نیستم که به یه برده جواب پس بدم و همینطور یه آدم دروغگو.....
+چرا اینجوری میکنی؟ انتقام؟
از دهنم در رفت اینقدر در افکارم غرق شده بودم که واقعیت و خیال رو از هم تشخیص ندم...
•من آدم انتقامی نیستم ولی محبت و رو دادن به کسی من رو ضعیف جلوه میده...___________________________
جیهوپ
بعد اینکه جین ناپدید شد و تهیونگ گفت نرم
از یکی از کارکنان اونجا یه اتاق خواستمو صبح بعدش بدون صبری از اون عمارت زدم بیرون و سوار اتوبوس که دورتر از عمارت بود شدم
و خب به کلاس حدودا چند دقیقه دیرتر رسیدم که با باز شدن درو توجه تمام افراد بهم جلب شد
ازجلب توجه و نگاه افراد متنفر بودم
با معذرت خواهی رفتم و دورترین نقطه از تمام افراد اونجا نشستم...
و بعد به صحبت های کسل کننده استاد گوش دادم..
ولی افکار جایی دیگه ای بودزل زدن اون فرد باعث میشد من به افکارم نه چندان جالب هجوم ببرم
چرا برگشت؟بس نبود درد کشیدنم رو؟
مرگم چقدر ارزش داشت مگه؟یا زنده بودنم؟
اون تیغ هاش رو انداخته دور یا هنوز داره؟
هنوز با روش بیهوش کردن جلو میره؟
اون که بدن خوبی داره یعنی کسی دیگه ای پیدا نکرد؟ میتونه عوض شده باشه؟با صدای استاد که صدام میزد به خودم آمد...
°جی هوپ....
سریع از جام بلند شدم غیر ارادی بود
&بله؟
°حالت خوبه؟
&بله ممنون شما خوب هستید؟
هنوز تمرکز نکرده بودم و خب اون لحظه صدای افراد حاضر در کلاس بلند شد
°ساکت...با همه هستم ساکتتتت...
و کلاس به سکوت رفت...و استاد با اخم به من گیج نگاه میکرد
+امروز نمی خوام سرکلاسم باشی....بیرون
تعجب کردم ولی خوشحالی سریع تمام وجودمو گرفت و کیفمو برداشتم و بیرون رفتشاید اگه زمان های دیگه ای بود ناراحت میشدم ولی از موقعی که اون آمده بود منم تغییر کرده بودم
.
.
.
به بستنی فروشی روبه روم نگاه میکردم
دلم یه بستنی موزی با تیکه های موز کشید بود
اروم وارد شدم رفتم پشت پیشخوان و سفارشمو دادم...
خواستم برم که یاد جین افتادم
و برگشت و بستنی توت فرنگی سفارش دادم البته اخراش بخاطر اینکه آب شد انداختم دور :-\____________________________
جین....اون میخواست کابوس من بشه؟
از روی تخت بلند شدم و لبخندی زدم
پس چرا منم این لطفشو جبران نکنم؟
مامان میگه بدترین کابوس شکستن یه قلب هست....خوب چرا من باهاش اینکارو نکنم؟اون میخواد با جسمم بازی کنه پس منم با روحش اینکارو میکنم
توی بد بازی آمدی جنگکوک شاید بردت باشم و بتونی راحت باهام بازی کنیولی منم سبک خودمو دارم...
_____________________________
از استرس دارم جون لب میشم🗿💔😐
خوب چطور بود؟ببخشید کم بود....
یه سوال شما نباید حال من بپرسید یا بگید چرا آپ نمی کنم؟شاید بمیرم شما نباید بپرسید؟😂
خوب حرفی ندارم....
شب خوش....اول میخواستم بگم روز خوش🗿😐
VOCÊ ESTÁ LENDO
MY LOVE❤️🚬
Romanceکاپل اصلی:Kookjin♦️ کاپل فرعی:sope ژانر:انگست،اسمات،رمنس،کینک،پلیسی،امگاورس🎴 روز های آپ:نامعلوم خلاصه=🐾 جین پلیسی که جاسوسی تو شرکت جئون کار میکنه تا ثابت کنند جئون جونگکوک مافیا و کار های غیر قانونی انجام میده حالا در همین موقع واسه جین مشکلی پی...