پارت بیست و ششم

311 91 46
                                    


پس از رسیدن به فرودگاه و برداشتن کیف و چمدانهایشان در بین افرادی که به استقبال مسافرانشان آمده بودند به دنبال چهره ای آشنا میگشتند. کریس اخم محوی کرد:"میگم میدونی کی میخواد بیاد دنبالمون؟ میشناسیش؟"
جان سرش را به طرفین تکان داد:"نه... ولی میدونم کره ایه"

جوانی خندان با دندان هایی خرگوشی به سمتشان می دوید:"دکتر شیائو... دکتر وو؟"
پس از رسیدن به آنها خم شده دستش را بر زانوانش گذاشت. نفسی تازه کرد و صاف ایستاد. دستش را برای دست دادن دراز کرد:"من جئون جونگ کوکم... میتونین کوک صدام کنین... متخصص بیماری های عفونی"

کریس خیلی سرد اما جان به گرمی با او دست دادند. قصد داشت تا در حمل چمدانها کمکشان کند که دو پزشک مخالفت کردند. کوک کمی جلوتر حرکت میکرد تا راهنمای مسیرشان باشد در همان حال حرف میزد:"ببخشید که دیر شد... یکم تظاهرات و درگیری بود برای همین ما به ترافیک خوردیم..."

به آن دو نگاه کرد و متوجه ی نگاه عجیبشان شد. به آرامی خندید:"این چیزا عادیه اینجا... حالا کم کم عادت میکنین... خیلی چیزا هست که باید بدونین... قبل اومدن هیچی راجع به شرایط این کشور نخوندین؟"

جان کتفکرانه پاسخ داد:"چرا.. یه چیزایی خودن اما فکر میکردم جنوب کشور درگیر باشه..."
کوک گفت:"نه... من اینجا به این نتیجه رسیدم وقتی بحرانی تو یه کشور اتفاق میفته شمال و جنوب نداره همه باهاش درگیر میشن..."

جان به نشانه ی موافقت سرش را تکان داد. کریس ابروهایش را بالا برد:"کاملا مشخصه دکتر کوکی یه پا متخصص سیاست بین الملل شده..."

کوکی از این لحن دکتر وو خوشش نیامد:"5 سال زندگی تو محیطی که همش جنگه و درگیری از خنثی ترین آدم هم یه پا کارشناس میسازه"

زهر کلامش به مذاق کریس خوشایند نبود. پوزخندی زد:"درسته کره هم نیاز داره به کارشناس سیاست بین الملل.. واسه همین صادرات داره"

کوک ناگهان متوقف شد:"به سمت کریس برگشت. تفاوت قدی فاحشی داشتند اما پسر کوتاهتر با نگاه تیز و نافذش گفت:"بهتر از شما چینیاییم که کل دنیار ور مثل مور و ملخ گرفتین.... اینقدر زیادین که تو مساحت خودتونم جا نمیشین؟!"

ابروهایش را تاکیدی بالا برد. کریس سینه به سینه ی او ایستاد:"دارندگیو برازندگی... زیاد داریم دوست پخش و پلا و بذل و بخشش کنیم... کونتون سوخته؟"

صدای کوک بالا رفت:"فکر نمیکنین یکی دارایی هاتونو نخواد و از بذل و بخششتون خوشش نیاد باید چیکار کنه؟ البته بذل مالتون بیشتر در قالب اجناس تقلبیه ... همه هم کپی برداری... مگه نه؟ کپی اپل... کپی سامسونگ..."

خنده ی عصبی کریس علامت هشداری به جان بود. کلافه بین آن دو قرار گرفت:"بچه ها من نمیفهمم این بحث الکی و بی معنیتون واسه چیه؟ خجالت آوره... بس کنین..."

شوکرانNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ