●completed●
●پایان یافته●
● بعد از شش سال توانست دوباره خانواده اش رو ببیند
خانواده ای که عضو های جدیدی داشتند
اما فرصت بازشتی برای ژان وجود نداشت
اگر انسان بود کار برایش راحت بود اما الان و با این هویت جدیدی که پیدا کرده بود نه ...
● کاپل : ییژ...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
They killed zhan ¤ p 1
"
+میشنوی ژان ؟ ... صدای مرگ رو میشنوی؟"
"-اون ... قاتل .... تو بودی ؟ ... مسخره بازی رو تموم کن ... خواهش می کنم "
"+ژاااان خیلی احمقی ! بدنت پر از زخم شده ، گلوله پات رو سوراخ کرده ... روی لبه ی برج ایستادی و هنوز میگی من قاتل نیستم ؟"
دستش رو بیشتر روی زخم پاش فشار داد با حرف همکارش نگاه ترسیده ای به ارتفاع انداخت .... زیاد بود ... اگر می افتاد ...
دیگر نمی توانست با ییبو راجب احساساتش حرف بزند .... امروز تولد پدرش بود ... وسط جشن دنبال قاتل امده بود .... یعنی دوباره تولد پدرش رو می توانست جشن بگیرد ؟
"-چرا؟"
"+این همه بهت هشدار دادم ... جسد های بدون دست و پا رو برات فرستادم که روی شکمشون نوشته بودم / دنبالم نگرد / ولی تو پرونده رو دو دستی گرفته بودی شرمنده ژان ... نظرت راجب خواب طولانی مدت چیه ؟"
( /.../ حرف های داخل ذهن ژان هستند )
/نه .... خواهش میکنم ... میخوام زنده بمونم ... هنوز کادوی بابا رو بهش ندادم ... چرا من ؟ /
دو ساعت پیش کنار پدرش ... نشسته بود ... و با تمام توانش دست میزد ...
[ فلش بک ]
شیائو ژان کلاه تولد رو روی سر پدرش گذاشت و با ذوق چند عکس پشت سرهم از پدرش گرفت
×ژااان پسره ی احمق اخه این چه کلاهیه روی سر من گذاشتیییی مگه بچه ام ؟
+باباااا ... همه روز تولدشون بچه میشن ... غرغر نکنننننن
بعد از گرفتن عکس های اخمو از پدرش ، گوشی رو روی میز گذاشت ...
+برم کمک عمه ؟
×با اون حرف هایی که به ییبو زدی ؟
+عمه چه ربطی به ییبو داره ؟
×شاید ربطش مادر و پسر بودن هست ؟؟
+من ازش معذرت خواهی نمیکننننممممم ... بهش گفته بودم داخل گوشی من فضولی نکنه ... به من چه ترسید ...