┨Chapter 9├Mi Puppy

246 74 26
                                    

-کیونگسو داری حاضر میشی؟
-بله مستر
کریس قبل از رسیدن به اتاقش هومی زیر لب گفت و با صدای تلفنش، تماس رو برقرار کرد و سمت آشپز خونه رفت.

-چطوری؟
- ...
-راضی نشده، گفته از رزی خوشش نمیاد.
- ...
لیوان آب رو نزدیک لبهاش برد و قبل از نوشیدنش لب زد:
-عیبی نداره دنبال یه هایبرید دیگه بگرد.

کلافه از آبش نوشید و لیوان رو روی میز کوبید. ناخواسته لحنش تند شد.
-هایبرید منم از نژاد های اصیله، اون الان بیست سالشه‌. اگه مخالفت کنه نمیتونم تو قفس بندازمشون.
- ...

-خب که چی؟ دنبال یه هایبرید دیگه بگرد. از اول هم پیشنهاد توله کشی رو خودت دادی اگه میخوای پول در بیاری بهتره لحن حرف زدنت رو درست کنی.
نگاهش رو بالا کشوند و به پاپی که با چشم های پف کرده از اتاقش بیرون می اومد نگاه کرد. سعی کرد تن صداش رو پایین بیاره.

-خیلی خب بعدا باهم حرف میزنیم...دنبال یه هایبرید دیگه بگرد که چهره زیباتری داشته باشه.
تماس رو قطع کرد و به پسرک بی حوصله مقابلش لبخند زد.
-دوست داری کجا بریم؟
-نمیخوام هیچ جا برم فقط تو خونه بمونم.

اخم های کریس تو هم رفت.
-یه هفته است تو اتاقتی، اتفاقی افتاده؟
کیونگسو سرش رو به دو طرفش تکون داد.
-نه
-پس چرا چشمهات قرمز و پف کردن؟

پاپی دماغش رو بالا کشید و با لبهای آویزون لب زد:
-خوب نخوابیدم.
-من که قانون‌هات رو برداشتم تا بدون استرس بخوابی...چرا اینطور پریشونی؟
لبش رو تو دهنش برد و با لبه آستینش ور رفت.
-خواب بد دیدم.

کریس دستی به شونه پاپی کشید و با ملایمت گفت:
-یه آبی به دست و صورتت بزن. امشب با جیسو قرار دارم.
-باشه خونه میمونم.
کریس سری تکون داد و با یه خداحافظی کوتاه از خونه بیرون رفت.

کیونگسو به لباسهایی که پوشیده بود نگاه کرد و پوووف بلندی کشید.
-خب چرا مجبورم کردی لباس عوض کنم وقتی برای بردنم هیچ اصراری نمیکنی؟
پاهاش رو با حرص به زمین کوبید و با اخم غلیظی سمت اتاقش دویید.

بدون معطلی گوشیش رو گرفت و به تنها کسی که اسمش تو سرش میچرخید زنگ زد.
-کیونگی؟
پاپی آب دهنش رو قورت داد و با صدای بلندی غر زد:
+من خسته شدم. کی میای؟ دیگه چشم هام از گریه کور شدن اما تو اصلا احساس نداری.
-هی چی شده؟ چرا عصبانی؟

پاپی روی تخت نشست و از پنجره به بیرون نگاه کرد.
+تو دلت تنگ نشده؟
ج لبخند کوچیکی زد.
-دلم تنگ شده، بخاطر همین دارم شب و روز کار میکنم که حتی اگه شده دو روز زودتر برگردم.
پسر دماغش رو بالا کشید.
+یه چیزی بهت بگم؟
-بگو عزیزم.

پاپی پاهاش رو تو بغلش گرفت و با صدای خفه ای گفت:
+توله کشی یعنی چی؟
-چی؟
کیونگسو کمی فکر کرد و لب زد:
+مستر وو خواست برام یه دوست پیدا کنه. هایبرید بود و اسمش هم رزی بود. اما من از اون خوش ام نیومد. امروز صبح که با دوستش حرف میزد یه چیزایی شنیدم.

جونگین کمی مکث کرد و با صدایی که خش دار شده بود لب زد:
-چی گفت؟
+گفت هایبرید منم یه نژاده اصیله، برای توله کشی باید راضیش کنم چون دیگه بیست سالمه و بزرگ شدم.

نفس تو سینه کای حبس شد. ذهنش تو کسری از ثانیهر شد از افکار منفی که وجودش رو در هم میریخت. اخم غلیظی با چین های پر رنگ، رو پیشونیش نشست. پس تمام لطف و محبت های ناگهانی کریس به این خاطر بود؟ برای تکثیر بیشتر از نژاد کیونگسو؟
-ک..کیونگسو
پسر با بهت پلک زد.
+چرا صدات لرزید؟

جونگین وحشت زده لب زد:
-میتونی تا زمانی که برگردم از خونه بیرون نری؟
پاپی اخم های کنجکاوش رو تو هم کشید.
+چرا؟ اینایی که گفتم یعنی چی؟
-وقتی اومدم برات توضیح میدم. فقط تو خونه بمون من کارمو خیلی زود تموم میکنم و میام.

پاپی بزاقش رو بلعید و لبخند کوچیکی زد.
+باشه اگه زود بیای منم چیزی نمیپرسم.
-قول بده از خونه بیرون نری!
پسر پاهاش رو تو بغلش گرفت و چونه اش رو به زانوش تکیه داد.
+باشه قول میدم تا جونگینی نیومده هیچ جا نرم.

-آفرین پسر خوب. حالام تو لحافت دراز بکش تا وقتی کریس برگشت فکر کنه مریض شدی.
کیونگسو معصومانه خندید.
+براش نقش بازی کنم؟
-آره عزیزم همینکارو کن.
+باشه.

_________________

-کیونگسو...کیونگسو...
در اتاق رو باز کرد و به مسم گوله شده زیر پتو نگاه کرد.
-کیونگسو
پسر بزاقش رو ناشیانه بلعید و پلکهاشو رو هم فشرد.
-خوبی؟
-مستر...وو

صدای ته مونده و گرفته اش باعث شد کریس سمتش خم بشه.
-حالت خوب نیست؟
مظلومانه جواب داد:
-از وقتی رفتی شکمم...درد گرفت.
-چیزی خوردی؟ نکنه گرسنه اته؟
-نه گشنه ام نیست.

کریس با نگرانی روی تخت نشست و دستش رو روی پیشونی پاپی گذاشت.
-تب نداری...حتما چند تا غذای ناسازگار رو با هم خوردی اینطور شدی.
-نمیدونم
پلک هاش رو روی هم گذاشت و توجهی به مرد نکرد.
-من یه مهمون داشتم که میخواستم تو هم باشی. اگه حالت خوب نیست استراحت کن.

-اوهوم
کریس از اتاق بیرون رفت و در رو به آرومی بست.
-متاسفم کیونگسو حالش خوب نبود.
مرد لبخند کمرنگی زد.
-عیبی نداره بذار استراحت کنه باید کاملا سلامت باشه.
-بله میدونم. اما من نمیخوام مثل کارخونه های توله کشی به پاپی ام سخت بگذره. فقط یه دور...
مرد آروم خندید.

-بذار نژادش تکثیر بشه و پول گزاف بگیری اونوقت حتی فرصت نمیدی استراحت کنه...راستی هایبریدت قابلیت بارداری نداره؟
-اون یه پسره!
مرد یه تای ابروشو بالا پروند.
-پس نمیدونی! هایبرید های مذکر هم قابلیت بارداری دارن. تا حالا باهاش نبودی؟

کریس پشت چشمی برای دوستش نازک کرد.
-میفهمی چی میگی؟ من اونو مثل بچه ام بزرگش کردم. اگر هم دارم باهات همکاری میکنم بخاطر اینه که میخوام اول از همه کیونگسو تنها نبا...

-خیلی خب پشت هم بهانه نچین...میخوای بگی محبت های این چند روزه ات بخاطر رام کردنش نبوده؟ خوبه این آموزش ها رو خودم بهت دادم وگرنه چی میخواستی برای بستن دهنم بگی؟
کریس بزاقش رو بلعید و بی صدا تکیه اش رو به مبل داد. در واقع حرفی نداشت که بزنه.

-فعلا از رزی خوشش نیومده نمیتونم مجبورش کنم باهاش جفت گیری کنه.
-عیبی نداره. چون یه هایبریده اصیله میتونم براش جفت های بهتری پیدا کنم.
کریس یه پاشو رو هم انداخت.

کیونگسو از در اتاقش فاصله گرفت و دوباره زیر پتوش خزید. کمی فکر کرد و زیر لب زمزمه کرد:
-من یه هایبرید اصیل ام...پس برای جفت گیری قراره با هایبرید های دیگه...
دستش رو جلوی لبهاش برد و چشمهاش رو محکم بست.

-نه من فقط جونگینی رو میخوام.
سرش رو زیر پتو برد و در حد خفه شدن خودش رو مخفی کرد.

"Mi Puppy"[Complete]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora