1

1.1K 171 78
                                    

_آیی...اوف...ارومتر وحشی.

+ساکت باش خیلی سر و صدا میکنی.الان تموم میشه راحت میشی.

جونگکوک حس کرد نمیتونه نفس بکشه.امکان نداشت!
اصلا غیرقابل باور بود.حتما یه شوخی مسخرست!

کیسه ی خرید رو گوشه ای گذاشت و سمت اتاق رفت.هرلحظه که به در نزدیک میشد صداها بیشتر میشد و قدم های کوک رو سست تر میکرد.این ناله ها...برای سکس بودند؟

دستگیره در به ارومی فشرد و لحظه ای بعد.....

تصویر جلو روش باعث شد نفس راحتی بکشه.

سانا با تعجب سمتش برگشت:

-اومدی خونه؟چه زود.

جونگکوک بدون جواب دادن بهش به سر و وضع سانا و‌جویی اشاره کرد:

-شما دوتا...چیکار میکردید؟

جویی شونه داخل دستش رو سمت جونگکوک گرفت و با لحن طلب کاری گفت:

_کوری یا خودتو زدی به کوری؟دارم‌موهای پرنسس خانومو شونه میکشم.یکی نیست بگه مگه خودت دست نداری که چسبیدی به ریش من؟

سانا_اما تو که ریش نداری.

جویی چشم غره ی بدی بهش رفت.

سانا به سرعت با معصومیت و چشمای پاپی شکلش گفت:

-من تازه از دکتر اومدم.

جویی بدون توجه به زیبایی جلو روش غرید:

-دقیقا میشه به من بگی چه مشکل کوفتی به غیر از اسهال داری که رفتی دکتر، تا من دلم برات بسوزه و کاراتو برات انجام بدم؟

سانا لباشو برچید:

-جویی بدجنس نباش.اولین بار بود که موهامو شونه کردی.

جویی_و البته اخرین بار.

سانا نالید:

_جویی.

جویی_بس کن دیگه.چشتام جمع کن حالم بد میشه وقتی اینطوری نگاهم میکنی.

سانا سرخ شد و جویی لحظه ای از حرفش پشیمون شد چون سانا به شدت ترسناک دیده میشد.

شونه رو محکم از دست جویی کشید و‌با لگدی اون رو‌پایین انداخت.

_برو‌گمشو اصلا،سگ اخلاق.داداش گلم این چلغوزو از اتاقم بیرون کن،فقط قبلش بگو چیکار داشتی اومدی تو اتاقم؟

جونگکوک خشک شده لبش رو‌ گاز گرفت.

چه فکر مضخرفی کرده بود.

_آم...خب من...اهان...من میخواستم بدونم سوپ میخورید براتون درست کنم؟

دو تا دختر داخل اتاق پوکر نگاهش کردند.

سانا با کلافگی دادی زد:

-جونگکوک حالیته از سوپ متنفرم؟از قصد اینو گفتی؟ای خدا..

Kill or dieDonde viven las historias. Descúbrelo ahora