_آیی...اوف...ارومتر وحشی.
+ساکت باش خیلی سر و صدا میکنی.الان تموم میشه راحت میشی.
جونگکوک حس کرد نمیتونه نفس بکشه.امکان نداشت!
اصلا غیرقابل باور بود.حتما یه شوخی مسخرست!کیسه ی خرید رو گوشه ای گذاشت و سمت اتاق رفت.هرلحظه که به در نزدیک میشد صداها بیشتر میشد و قدم های کوک رو سست تر میکرد.این ناله ها...برای سکس بودند؟
دستگیره در به ارومی فشرد و لحظه ای بعد.....
تصویر جلو روش باعث شد نفس راحتی بکشه.
سانا با تعجب سمتش برگشت:
-اومدی خونه؟چه زود.
جونگکوک بدون جواب دادن بهش به سر و وضع سانا وجویی اشاره کرد:
-شما دوتا...چیکار میکردید؟
جویی شونه داخل دستش رو سمت جونگکوک گرفت و با لحن طلب کاری گفت:
_کوری یا خودتو زدی به کوری؟دارمموهای پرنسس خانومو شونه میکشم.یکی نیست بگه مگه خودت دست نداری که چسبیدی به ریش من؟
سانا_اما تو که ریش نداری.
جویی چشم غره ی بدی بهش رفت.
سانا به سرعت با معصومیت و چشمای پاپی شکلش گفت:
-من تازه از دکتر اومدم.
جویی بدون توجه به زیبایی جلو روش غرید:
-دقیقا میشه به من بگی چه مشکل کوفتی به غیر از اسهال داری که رفتی دکتر، تا من دلم برات بسوزه و کاراتو برات انجام بدم؟
سانا لباشو برچید:
-جویی بدجنس نباش.اولین بار بود که موهامو شونه کردی.
جویی_و البته اخرین بار.
سانا نالید:
_جویی.
جویی_بس کن دیگه.چشتام جمع کن حالم بد میشه وقتی اینطوری نگاهم میکنی.
سانا سرخ شد و جویی لحظه ای از حرفش پشیمون شد چون سانا به شدت ترسناک دیده میشد.
شونه رو محکم از دست جویی کشید وبا لگدی اون روپایین انداخت.
_بروگمشو اصلا،سگ اخلاق.داداش گلم این چلغوزو از اتاقم بیرون کن،فقط قبلش بگو چیکار داشتی اومدی تو اتاقم؟
جونگکوک خشک شده لبش رو گاز گرفت.
چه فکر مضخرفی کرده بود.
_آم...خب من...اهان...من میخواستم بدونم سوپ میخورید براتون درست کنم؟
دو تا دختر داخل اتاق پوکر نگاهش کردند.
سانا با کلافگی دادی زد:
-جونگکوک حالیته از سوپ متنفرم؟از قصد اینو گفتی؟ای خدا..
YOU ARE READING
Kill or die
Fanfiction+اخبار مهم. ویروس ناشناخته ای به سرعت درحال شیوع هست و باعث وحشت مردم جهان شده. افراد مبتلا رفتارهای وحشیانه ای دارند و کاملا خلق و خوقی حیوانی گرفته اند.از شما درخواست میکنم.... صدای جیغ بلندی از تلوزیون پخش شد. فرار کنید،فرار کنید،اونا حمله کردن! ...